Wednesday, December 20, 2006
Persian Organized Crime in Vancouver
Taken from www.yorku.ca
Tuesday, December 19, 2006
حالا کاری ندارم که این آقا چه چرت و پرت هایی می گه، یا شاه خوب بود یا نبود، ولی کم کم اش این بود که ایران یک جلال و جبروتی داشت که وقتی با افتخار می گی ایرانیم، همه دلشون می خواد مثلت باشن. الان اگه ازت خوششون بیاد دلسوزی می کنن برات
ولی با تمام تحقیراتی که پشت ایرانی بودن هست، هنوزم با افتخار می گم که "من یک ایرانیم!"
Sunday, December 17, 2006
The happiest People in the world
The happiest people in the world are not those who have no problems,
but those who learn to live with things that are less than perfect.
those who learn to live with their problems,
solve the problems if they can,
and accept them if they cannot solve them.
those who have learned to be happy
living with the people that are not perfect ,
love the people that are not perfect,
and accept the pe ople that are not perfect.
those who do their best,
even if not perfect.
those who know the art of living their lives happily,
and those who have well understood that they will live only one life.
... Be like a tie!
Hell and Heavnen are in this world!!!
Justice
Friday, December 15, 2006
Tuesday, December 12, 2006
اتل، متل، توتوله!
شاعران، نویسندگان، ناشران و خوانندگان عزیز؛ متاسفانه جریان خزندهای که سالهاست قصد ترویج ابتذال و فحشا در فرهنگ و ادبیات کشورمان دارد باعث شده کار ممیزی آثار با دقت بیشتری انجام شود. به عنوان مثال به یکی از اشعار مستهجن سالهای اخیر دقت کنید:
اتل، متل، توتوله / گاو حسن چهجوره؟
شعر فوق بنابهدلایل زیر، قابلیت دریافت مجوز چاپ ندارد:
۱- عدم رعایت قواعد ادبی: هر انسان بالغی متوجه این مساله میشود که دو کلمه توتوله و چهجوره همقافیه نیستند و به همین دلیل کل شعر زیر سوال میرود.
۲- ترویج فحشا: واژه توتوله با یک کلمه بسیار زشت همقافیه و هموزن است.
۳- وابستگی به اجانب: گاو حسن خواننده را به یاد فیلم گاو اثر داریوش مهرجویی میاندازد و چون مهرجویی از عناصر وابسته و جاسوسان استکبار و صهیونیزم است به نظر میرسد که شاعر این شعر نیز با وی همدست میباشد.
۴- بدآموزی: کلمه پستون مصداق کامل بدآموزی بوده و باعث باز شدن چشم و گوش کودکان و نیز تحریک احساسات و عواطف و باقی چیزهای ملت همیشه در صحنه میشود.
۵- نشر اکاذیب: شاعر میگوید گاو حسن شیر ندارد در حالیکه در بیت بعدی از صادرات شیر این گاو به هندوستان حرف میزند. گاوی که شیر ندارد چگونه شیرش را به هندوستان صادر میکنند؟
۶- بیتوجهی به منافع ملی: هندوستان در پرونده هستهای کشورمان بارها نامردی کرده است. بنابراین شاعر موظف است به جای صادرات شیر به هندوستان، آن را به برادرانمان در ونزوئلا، فلسطین و لبنان تقدیم کند.
۷- اقدام علیه امنیت ملی: ستاندن یک زن کردی و گذاشتن یک اسم ترکی روی آن (عمقزی)، باعث تحریک قومیتها و اخلال در امنیت ملی میشود.
۸- تشویق به بیحجابی: گذاشتن کلاه آن هم با رنگ قرمز بر روی سر در حالیکه چادر تنها نوع حجاب محسوب میشود، مصداق ترویج بدحجابی است.
علیرغم تمامی ایرادات وارده، از آنجاییکه دغدغه اصلی ما آزادی بیان و اندیشه است لذا تصمیم گرفتیم مجوز نشر شعر مذکور را با تغییراتی اندک! صادر کنیم:
اتل، متل، زباله / گاو قلی باحاله!
همچنین به اطلاع شاعران و مولفان عزیز میرساند که با دریافت مبلغی مختصر، آثار شما را قابل چاپ مینماییم.با تشکر: وزارت فرهنگ و ارشاد
Monday, December 11, 2006
Iranian Classical music
دیشب، خونه خانم معلم فرانسه ام، ژوزت، مهمون بودم. شوهر این خانم یک آقای اهل هنر و از شانس خوبم دوستدار موسیقی بود. ولی وقتی فهمیدند که منهم موسیقی کار می کنم خیلی بحث بالاگرفت. آقا همچین گیر کردم تو این اصطلاحات که اعصاب خودم بیشتر خورد شد. آقا خدا مادرتو رحمت کنه که اینترنت و ساختی وگرنه تا صبح جلوی اونها و گربه هاشون جون می دادم. اینهم خلاصه مطلب به سان نوشدارو ام
Iranian classical music is modal and monophonic. The most serious interpretations generally consist of a melodic soloist (or sometimes, a duet) and often a percussion accompanist. Orchestral combinations are becoming popular, but I will largely ignore those.
There are twelve basic modes: seven primary modes (dastgah-s) and five secondary modes (avaz-s). Each avaz is derived from a specific dastgah, but it is also able to stand by itself. Performance is based on the idea of a "suite" in a single mode, in which the artist will choose items to make a finished composition. Actual performances generally proceed largely as improvisations, incorporating and culminating in the chosen melodic patterns. Part of the artistry is to make smooth transitions between elements of the suite.
The standard melodic patterns of Iranian classical music are codified in something called the Radif, written down from oral sources at the beginning of this century. The Radif consists of a large number of melodies or sequences (gushe-s) grouped by mode. Some dastgah-s have more gushe-s than others. To form a suite, the artists will select appropriate gushe-s, along with classical poetry, improvised elements or original compositions. Some gushe-s are always present in a classical rendition, whereas others are less common; the order within the suite is also pre-determined, to some extent. Some gushe-s and compositions have specific rhythms, while others do not. When there is a percussion accompanist, he will take part in some sections but not in others. Finally, there are different versions of the Radif that different artists will use, especially for different instruments.
There is a large body of classical poetry, from medieval times to the present day, available to vocalists. This is some of the world's great literature, and the flowing, timeless intensity of an Iranian singer will really bring these fine poems to life. Most of the poems are rhythmically free (that is, sung without a time signature, but following an internal rhythm of phrasing), and are generally performed within the context of a suite of gushe-s taken from the Radif.
Although the classical poetry is largely medieval, and the codification of the Radif is modern, the musical forms are believed to date from the days of Classical Persia. Iranian music has managed to sustain itself in recent decades, despite political suppression, and looks to be undergoing a burst of creativity.
A variety of instruments are used; I'll list them in no particular order. The santur is a hammered dulcimer, similar to the santur used in Indian classical music (pioneered by Shivkumar Sharma), though of a brighter tone. The tar and setar are fretted plucked-string instruments, with sharp overtone series (the tar is the larger of the two). The ney is the reed flute common throughout the Near-east, although the Iranian technique is probably the most versatile, using both the low breathy register and the sharp higher register (held between the teeth). The kamancheh is a narrow, upright bowed-string instrument. The violin and oud (ancestor of the lute) are also used.
Iranian classical instruments are generally brighther and crisper in tone than many of those used by neighboring cultures. However, the voices are very deep and rich, although highly animated. The main percussion instruments are the zarb (also called tombak) and daf (in that order), and both tend to add a surprisingly subtle sonority to a performance. There are also solo percussion recordings, but I do not explore those.
Sunday, December 10, 2006
CIA test
حدود چند ماه قبل سیا شروع به گزينش فرد مناسبي براي انجام كارهاي تروريستي كرد. اين كار بسيار محرمانه و در عين حال مشكل بود؛ به طوريكه تستهاي بيشماري از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتي قبل از آنكه تصميم به شركت كردن در دوره ها بگيرند، چك شد.
پس از برسي موقعيت خانوادگي و آموزش ها و تستهاي لازم، دو مرد و يك زن ازميان تمام شركت كنندگان مناسب اين كار تشخيص داده شدند. در روز تست نهايي تنها يك نفر از ميان آنها براي اين پست انتخاب مي گرديد. در روز مقرر، مامور سیا يكي از شركت كنندگان را به دري بزرگ نزديك كرد و در حاليكه اسلحه اي را به او مي داد گفت :
"- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرايطي اطاعت مي كني، وارد اين اتاق شو و همسرت را كه بر روي صندلي نشسته است بكش!"
مرد نگاهي وحشت زده به او كرد و گفت :
" – حتما شوخي مي كنيد، من هرگز نمي توانم به همسرم شليك كنم."
مامور سیا نگاهي كرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبي براي اين كار نيستيد."
بنا براين آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حاليكه اسحه اي را به او مي دادند گفتند:
"- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني. همسرت درون اتاق نشسته است اين اسلحه را بگير و او بكش "
مرد دوم كمي بهت زده به آنها نگاه كرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. براي مدتي همه جا سكوت برقرار شد و پس از 5 دقيقه او با چشماني اشك آلود از اتاق خارج شد و گفت:
" – من سعي كردم به او شليك كنم، اما نتوانستم ماشه را بكشم و به همسرم شليك كنم. حدس مي زنم كه من فرد مناسبي براي اين كار نباشم،"
كارمند سیا پاسخ داد:
"- نه! همسرت را بردار و به خانه برو."
حالا نها خانم شركت كننده باقي مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:
" – ما بايد مطمئن باشيم كه تو تمام دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني. اين تست نهايي است. داخل اتاق همسرت بر روي صندلي نشسته است . اين اسلحه را بگير و او را بكش."
او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد. حتي قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صداي شليك 12 گلوله را يكي پس از ديگري شنيدند. بعد از آن سر و صداي وحشتناكي در اتاق راه افتاد، آنها صداي جيغ، كوبيده شدن به در و ديوار و ... را شنيدند. اين سرو صداها براي چند دقيقه اي ادامه داشت. سپس همه جا ساكت شد و در اتاق خيلي آهسته باز شد و خانم مورد نظر را كه كنار در ايستاده بود ديدند. او در حاليكه عرق را از پشاني اش پاك مي كرد گفت:
"- شما بايد مي گفتيد كه گلوله ها مشقی است است. من مجبور شدم مرتيكه را آنقدر با صندلي بزنم تا بميرد
Friday, December 08, 2006
عجب بساطی
مقصر کیه
آقا، مال هندی ها کوچیکه
نتايج اين بررسی، باعث شد که درخواست تهيه کاندوم هايی با سايز کوچکتر، برای مردان هندی، ارايه شود.
اين مطالعه به مدت دو سال توسط شورای تحقيقات پزشکی هند انجام شده است.
حالا می خوان ، نمونه گيری کنن
در اين مطالعه، آلت تناسلی بيش از 1200 داوطلب از سراسر هند به صورت دقيق اندازه گيری شد.
هند يکی از کشورهای دارای بيشترين مبتلا به بيماری ايدز استپژوهشگران، نمونه های اندازه گيری خود را از ميان طبقات مختلف اجتماعی، مذهبی، شهری و روستايی انتخاب کردند.
در نتيجه اين تحقيق علمی، معلوم شد که آلت تناسلی شصت درصد از مردان هندی سه تا پنج سانتيمتر کوتاه تر از استانداردهای بين المللی است که در تهيه کاندوم استفاده می شود.
دکتر چاندر پوری، متخصص شورای تحقيقات پزشکی هند، به بی بی سی گفت که در اين کشور، يک نياز روشن به کاندومهايی با سايز کوچکتر وجود دارد، چرا که بيشتر کاندومهای موجود در بازار، برای مردان هندی "بسيار بزرگ" است.
اين موضوع در هند بسيار جدی است چرا که استفاده از کاندوم را با مشکلاتی همراه می کند و بايد در نظر داشت که هند يکی از بالاترين آمار مبتلايان به ويروس ايدز را دارد.
آقای پوری می گويد در صورت تهيه کاندومهای کوچکتر، از آنجايی که هنديها از رفتن به داروخانه برای خريد کاندوم سايز کوچک خجالت خواهند کشيد، بايد ماشينهای فروش خودکار اين کاندومها در تمام کشور نصب شود.
هندی ها 'نگران نباشند'
ممکن است ماشينهای فروش خودکار کاندوم های کوچکتر، در مناطق مختلف هند گذاشته شوداما به گفته سونيل مهرا، سردبير نسخه هندی مجله مردانه"ماکسيم"، مردان هندی نبايد نگران اندازه آلت تناسلی خود باشند.
آقای مهرا می گويد: سايز مهم نيست، بلکه چگونگی کاربرد آلت مهم است.
سونيل مهرا معتقد است که جميعت بيش از يک ميليارد نفری هند نشان می دهد که مردان هندی، به گفته او، در زمينه جنسی فعال هستند.
او می گويد: "ضمن عذر خواهی از شاعر بزرگ الکساندر پوپ، بايد بگويم: بگذار ساده لوحان بر سر اينچ و سانتيمتر رقابت کنند"
How to work with SIPHON?
تا اینجا متوجه شدید که سیفون نرم افزاریست برای دور زدن فیلترینگ ولی چطوری کار می کنه؟ در ابتدا باید بگم در دنیای این نرم افزار آدما به دو دسته تقسیم میشن 1- اونایی که تو کشورهایی با اینترنت آزاد و بدون فیلتر زندگی می کنن مثل کشورهای اروپای غربی(سوئد، نروژ، آلمان و غیرو....) 2- کسانی که در کشورهای با فیلترینگ زندگی می کنن مثل ایران و چین و امارات.
نکته اصلی اینجاست که کسانی که در داخل کشورهای فیلتردار هستند مثل ایران هیچگونه نیازی به نصب نرم افزار ندارند. بنابراین شما هیچ نیازی به رفتن به سایت سیفون و دانلود نرم افزار ندارید. پس الکی تکاپو نکنید! پس کی باید نرم افزار رو دانلود کنه؟ دسته اول یعنی کسانی که در کشورهای با اینترنت آزاد زندگی می کنن.
من گیج شدم. چرا دسته اول باید اون نرم افزار رو دانلود کنن؟ مگه پولی بهشون می رسه؟ اصلا چه نفعی می برن؟ جواب این سوال ساده س. نرم افزار سیفون بر اساس احترام به حقوق بشر ساخته شده و طبیعتا انسان ها باید به هم کمک کنن. یک کاربر ایرانی مقیم هلند ناراحته که چرا بسیاری از دوستانش در ایران نمی تونن سایتهای فیلتر شده رو ببینن. این کاربر، اعتقاد داره این حق هم وطناشه که از اینترنت آزاد استفاده کنن، همین انگیزه باعث میشه تا این نرم افزار رو دانلود کنه. کاربر دیگری در آمریکاست. وقتی او خوابه، کامپیوترش بدون استفاده روشن مونده و او با نصب نرم افزار سیفون این امکان رو به هم وطنای ایرانیش میده که از طریق سیفون، فیلترینگ رو دور بزن. اما بریم سراغ نحوه نصب و استفاده از سیفون. یه بار دیگه یادآوری که کسانی که در ایران هستند و پشت فیلتر، نیازی به نصب نرم افزار ندارن. به موقعش میگم چطور شماها از سیفون استفاده کنید. نصب نرم افزار: از سایت مربوطه نرم افزار رو دانلود کنید. { آدرس لینک دانلود). و بعد با کلیک کردن روی آیکون نرم افزار اون رو نصب کنید. نصبش هیچ فرقی با بقیه برنامه ها نداره و خیلی هم راحته. بعد از اینکه نرم افزار نصب شد اون رو اجرا کنید.
اجرای نرم افزار- مرحله اول: با اجرای نرم افزار پنجره ای برای شما باز میشه که در قسمت سمت راست اون سه دکمه start, stop, setup وجود داره. دکمه های استارت استاپ به واقع برای شروع کار نرم افزار و یا متوقف کردن اون هستند. گاهی اوقات شما می خواید استفاده از سیفون رو برای کسانی که به شما وصل شدن به دلایلی متوقف کنید و یا بر عکس شروع کنید از این دو دکمه استفاده می کنید. اما دکمه setup همون طور که از اسمش مشخصه برای تنظیمات هست. روش کلیک کنید. در قسمت بالایی آی پی شما نوشته شده. اصولا این نرم افزار در ابتدای امر آی پی شما رو می گیره از روی سیستم اما برای مطمئن شدن می تونید دکمه get my ip رو بزنید. شما به عنوان یک کاربر معمولی هیچگونه نیازی به تغییر سایر گزینه ها ندارید. پس الکی به بقیه ور نرید. اگر در قسمت پایین پنجره رو نگاه کنید یه لینک به شما داده مثل این : https://10.233.230.110:443/login این آدرس همون آدرسی میشه که شما باید به دوستانتون بدید در ایران تا از طریق شما به سیفون وصل بشن. تا اینجا یک مرحله رو پیش اومدید. اما
مرحله دوم تنظیمات: با کلیک کردن اوکی و بستن پنجره تنظیمات باز وارد پنجره اصلی میشید. حالا اگه دقت کنید در قسمت پایین پنجره، سه دکمه add, edit, remove وجود داره. این سه دکمه ای هست که شما برای مدیریت حساب کاربری برای کسانی که می خوان از سیستم شما استفاده کنن به کار می برید. برای اضافه کردن یک کاربر دکمه add رو بزنید. در پنجره باز شده از شما یک نام کاربری می خواد و پسورد که شما مثلا می نویسید مثلا nader و یه پسورد هم بهش میدید. دادن ایمیل و نام کامل نیازی نیست جز اینکه به شما در کنترل کاربرانتون کمک می کنه. اینو بعدا بیشتر بهش می پردازیم. حالا دکمه Ok رو می زنید. می بینید که کاربر nader به لیست کاربران اضافه شده. به شما تبریک می گم سیستم کاملا آماده استفادس.
مرحله سوم یا کاربر فیلتر شده وارد میشود: خب شما اول یک لینک از آی پی خودتون ساختید(اینو تو مرحله اول شرح دادم) و در مرحله دوم هم یک حساب کاربری برای آقا نادر درست کردید که تو ایران پشت فیلترینگ نشسته منتظر. حالا یا از طریق ایمیل یا از طریق مسنجری چیزی، به ناصر میگی بیا که دیگه سماق مکیدن بسه. بهش اون آدرس لینک رو میدی مثل این که توی مرحله اول گفتم: https://10.233.230.110:443/login/ بعدش بهش یوزر(شناسه کاربر) و پسوردی هم که ساختی میدی. حالا ناصر خوشحال می پره یه پنجره فایرفاکس یا اینترنت اکسپلورر باز می کنه و اون آدرس رو میزنه و می بینه که نوشته لطفا شناسه کاربری(یوزر) و پسورد خودت رو باز کن. خب یوزر و پسورد رو هم که داره( دقت کردی این همونیه که صاحب سیفون در مرحله دوم ساخته بود) وارد می کنه و بعدش یه پنجره میاد که بالاش یه نوار آبیه. حالا شما به طور کامل به اینترنت آزاد دسترسی دارید. تبریک میگم استفاده از سیستم تموم شد. به همین راحتی. حال کنید.
تا اینجای مقاله به زبان بسیار ساده بحث کردم از این به بعد کمی تکنیکی میشه. و سعی می کنم مثل سوال و جواب پاسخ بدم. در سوالات زیر سیفون سرور کسیه که در خارج از کشور نشسته و دسترسی به اینترنت بدون فیلتر داره و نرم افزار سیفون رو با طی کردن مراحل بالا قابل استفاده کرده.
سوال: سیفون چطوری کار میکنه؟ جواب: سیفون در واقع به عنوان یک پروکسی کار می کنه. کسی که در خارج از کشوره و به اینترنت آزاد دسترسی داره، به واقع کامپیوترش رو مثل یک پروکسی می کنه و شما از طریق آدرسی که می گیرید به کامپیوتر اون شخص وصل میشید و از اونجا اینترنت رو می گردید.
سوال: من از کجا یه آدرس سیفون بگیرم؟ جواب: شما باید از دوستی درخواست کنید که در خارج از کشوره تا مراحل بالای این نوشتار رو انجام بده و به شما یه آدرس بده در غیر این صورت نمی تونید از سیفون استفاده کنید.
سوال: آیا کسی که سیفون رو نصب کرده می تونه ببینه من چه سایتهایی رو دارم نگاه می کنم؟ جواب: بله می تونه ببینه هر کاربر به کدوم آدرسا سر زده.
سوال: آیا استفاده از سیفون سرور باعث لو رفتن پسوردهای ایمیلم نمیشه؟ جواب: سوال خوبیه. چون سیفون به صورت پیش فرض از پورت 443 استفاده می کنه و این پورت اطلاعات رو کد می کنه پاسخ خیر است. بنابراین شما می تونید در صورتی که نرم افزار اجازه بده و ساپورت کنه این کار رو بکنید.
سوال: اگر سیفون سرور کامپیوترش رو خاموش کنه چی؟ جواب: اگر سیفون سرور کامپیوترش رو خاموش کنه یا به طور دستی، دکمه استاپ نرم افزار رو بزنه دیگه شما نمی تونید از سیتسم استفاده کنید. پس کامپیوتر طرف مقابل باید روشن باشه و صد البته وصل به اینترنت.
سوال: آیا این آدرس سیفون سرور برای همیشه ثابت می مونه یا هی تغییر می کنه؟ جواب: اگر شخص اجرا کننده سیفون که در خارج از کشور هست، از جایی اینترنت میگیره که دارای آی پی ثابت هست، بله همیشه آدرس سیفون سرور ثابته اما اگر آی پیش داینامیکه و هر بار که به اینترنت وصل میشه، اون آدرس هم تغییر می کنه چون اگر دقت کرده باشید، اون آدرس چیزی نیست جز آی پی طرف بعلاوه پورتی که داریم ازش استفاده می کنیم که در واقع پورت 443 هست.
سوال: اگر آدرس تغییر کنه چطوری متوجه بشیم؟ جواب: اگر سیفون سرور از آی پی داینامیک استفاده می کنه می بایست هر بار که آدرس تغییر میکنه، از طریق ایمیل یا مسنجر به کاربراش آدرس جدید رو اطلاع بدیه. ولی دقت داشته باشید که یوزر و پسورد مثل قدیمه و هیچ نیازی به نگرانی نیست.
سوال: آیا بیش از یک کاربر می تونه به سیفون سرور وصل بشه؟ جواب: بله. تا زمانی که سیفون سرور برای افرارد یوزر و پسورد بسازه اونا می تونن وصل بشن. مثلا من می تونم برای بیست تا از دوستام، بیست تا حساب بسازم و به همشون یوزر و پسوردش رو بدم تا استفاده کنن و هر کسی با حساب خودش وارد بشه.
سوال: نمیشه یه یوزر و پسورد داد و همه با اون وصل بشن؟ جواب: چرا میشه اما من توصیه نمی کنم. دلیلش اینم که اگر زمانی یه وقت مشکلی پیش اومد شما حداقل بتونید پیگیری کنید که کدوم کاربرتون بوده که مثلا فلان سایت رو دیدن کرده و مشکلات ایجاد کرده.
سوال: چه مشکلاتی ممکنه برای سیفون سرور پیش بیاد؟ جواب: 1- تصور کنید اگر من به عنوان سیفون سرور، بیست تا کاربر داشته باشم و اینا همشون آنلاین بشن و از سیستم استفاده کنن، طبیعتا از پهنای باند اینترنت من می گیره. بنابراین باید یک تعادل بین تعداد کاربر و پهنای اینترنت باشه. یک سناریو رو میگم. اینترنت من الان 10 مگابیت سرعت داره! تصور کنیم تمام کاربران من هم از ایران هستند(مثلا من بیست تا کاربر دارم) خب ایران هم که خدا زده تو سرش، اینترنتش زغالیه یه کاربر حداکثر بتونه با 5 کیلوبایت اطلاعات بگیره. خب 20 ضربدر 5 میشه 100 کیلوبایت در ثانیه اینا همزمان از اینترنت من استفاده می کنن. اینترنت من چقدر بود؟ ده مگابیت! خب کاربران من زیاد باعث مشکل در پهنای باند من نمیشن و برای همین از این نظر می تونه خیالم راحت باشه. پس برای این کار باید محاسبه سر انگشتی بکنید
2- قوانین شرکتی و کشوری: ممکنه یکی هوس کنه سیفون سرور رو روی کامپیوتر شرکتی که کار میکنه راه اندازی کنه. اون وقت جناب ادمین اون شرکت ممکنه یه چیزایی ببینه، و بیاد سراغت. ممکنه یه کاربر از خدا بی خبر مثلا بره سایتهای مربوط به آمیزش جنسی با کودکان ببینه. اون وقت ممکنه برای شما دردسر ساز بشه. برای رفع مشکل اول طبیعتا من توصیه می کنم سیفون رو روی کامپیوتر خودتون نصب کنید نه شرکت مگر اینکه خودتون ادمین شرکت باشید! برای مشکل دوم از کاربرانتون (که در واقع دوستانتون هستن چون این شما بودید که یوزر و پسورد رو بهشون دادید) خواهش کنید که به سایتهایی نرن که دیگه همه جای دنیا روش حساسیت دارن مثلا برن یه سایتی برای ساختن بمب!
3- سیفون سرور مورد حمله هکرها قرار بگیره: یک آدرس سیفون سرور در واقع آی پی شخص دوست شما در خارج از کشوره. بنابراین با لو رفتن این آدرس یک هکر خیلی راحت یه آی پی گیر آورده که می دونه می تونه بهش ور بره و بهش حمله کنه و غیرو... پس لطفا هوشیار باشید و آدرس سیفون سرور رو جلوی هر کسی وارد نکنید.
سوال: آیا کاربر فیلتر شده می تونه یوزر و پسوردش رو به یکی دیگه بده؟ جواب: بله میشه ولی به هیچ عنوان این کار رو نکنید. من توصیه می کنم تا اونجایی که می تونید حتی وقتی توی کافی نت نشستید از زدن آدرس لینک و وارد کردنش یوزر و پسوردتون بپرهیزید. هیچ وقت، کنار کسی دیگه که نشستید این کار رو نکنید. حداقلش اینه که اون شخص آدرس لینک رو به دست میاره.
سوال: تو سوال بالا گفتی که ممکنه یکی به یه طریقی(مثلا توی یه کافی شاپ) اون آدرس رو دید مگه چی میشه؟ جواب: اون آدرس به واقع حاوی آی پی شخص هست که قبلا توضیح دادم می تونه یه جوجه هکر هم ازش استفاده کنه و مشکلات ایجاد کنه.
سوال: آیا سیفون رو میشه فیلتر کرد؟ جواب: این سوال خیلی هاست. برای فیلترینگ دو راه هست یکی اینکه عمو فیلترباف آدرس سیفون سرورها رو به دست بیاره. دوم اینکه پورت رو ببنده.
در مورد اول عمو فیلترباف از کجا بفهمه اون آدرسا کجاست؟ از هیچ جا نمی تونه بفهمه. اینا آدرسهای وب سرور نیستن که بتونه ببنده. اینا آی پی آدمهای معمولی اون ور آب هستن بنابراین عملا این کار غیر ممکنه.
در مورد دوم سیفون از پورت 443 استفاده می کنه، در این حالت ادمین isp می تونه پورت رو ببنده؟ این کار عملا غیر ممکنه چون الان اکثر سیستمهای ایمیل و سایتهایی که نیاز به یوزر و پسورد دارن از پروتکل https استفاده می کنن که از همین پورت استفاده می کنه بنابراین نمیتونه این کار رو بکنه مگر اینکه کلا بساط ایمیل و این چیزا رو تو ایران برداریم. کار دیگه اینکه ادمین نگاه کنه ببین ترافیک کدوم کاربر از این پورت استفاده می کنه. چون این پورتی نیست که شما به طور معمول استفاده کنید. اون وقت می تونه با نگاه کردن به لاگها بفهمه که آدرس سیفون سرور چیه. البته اگر بفهمه و فیلتر کنه، اگر آدرس سیفون سرور داینامیک باشه که در بالا توضیح دادم، اون وقت یه کار احمقانه رو انجام داده.
در ضمن در صفحه تنظیمات سیفون شما حتی می تونید پورت رو هم تغییر بدید. این خیلی باحاله. البته اگر از سایر پورتها استفاده کنید، شاید روی سرعت و کیفیت کانکشن تاثیر بگذاره که از حوصله این مقاله خارجه.
Babel
گلوله در گردن يک زن توريست آمريکايی (کيت بلانشت) می نشيند و او را مجروح میکند. تا نزديک ترين بيمارستان راه درازی است. زن مجروح و شوهرش (براد پيت) و باقی توريست ها به دهکده ای در آن نزديکی میروند تا کمک برسد.
در داستان ديگری که از کاليفرنيا شروع می شود و به مکزيک می کشد تا باز در کاليفرنيا به پايان برسد يک پرستار بچه در غياب پدر و مادر و بدون اجازه آنها بچهها را با خود به مکزيک میبرد تا در جشن عروسی پسرش شرکت کند. بازگشت بچهها به آمريکا با درگيری با پليس مرزی به يک فاجعه تبديل میشود.
در داستان سوم با دختر نوجوان کر و لالی در ژاپن آشنا میشويم که به دليل همين کمبود مورد بیتوجهی پسرهاست و برای پرکردن سکوت تنهايی اش به هر کاری دست میزند.
عنوان فيلم اشاره زيرکانهای به داستان مردم شهر بابل است. در داستان اسطوره ای آمده است که در آغاز همه انسانها به يک زبان صحبت میکردند تا روزی که نمرود، پادشاه بابل تصميم می گيرد برجی بسازد چنان بلند که به جايگاه خدا دست پيدا کند.
خدا از اين عمل به خشم میآيد و به تلافی کاری میکند که سازندگان برج هريک به زبانی صحبت کنند و حرف همديگر را نفهمند و بعد هم برج را با طوفان بزرگی در هم می ريزد و مردم بابل را در سراسر دنيا پراکنده می کند.
از داستان بابل در هنر و ادبيات به عنوان نماد عدم درک و سوءتفاهم بين ملتها و سرچشمه جنگها و کشتارهای بشری استفاده شده است. با استفاده از اين عنوان و در قالب سه داستان به ظاهر بی ربط، اينياريتو سعی میکند به جنگ و کشتارهای بیمعنايی اشاره کند که بشريت را به نابودی میکشانند.
اينياريتو با در هم ريختن تقريبا تمامی قواعد معمول دستور زبان سينما شعر تصويری زيبايی خلق میکند و تماشاچی را به خلسهای فرو میبرد که چشمان او را بر واقعيت باز میکند
بازی خطرناک دو پسر بچه مراکشی، از طرف مقامات آمريکا بی تأمل به يک حمله تروريستی تعبير میشود و پليس مراکش را وا میدارد با بیرحمی به دنبال پيدا کردن عامل اين حادثه بگردد.
زبان ندانستن توريستهای آمريکايی وضع را بدتر میکند و اين وسط آن که قربانی میشود زن آمريکايی مجروح است که هردم به مرگ نزديکتر میشود.
مشکل عدم درک انسانها در اپيزود ژاپنی فيلم نمود روشنتری دارد. در اين داستان چيکو، دختر نوجوان ژاپنی، برای جبران ناتوانیاش در حرف زدن و ارتباط با ديگران دست به کارهايی میزند که گاه در تضاد مطلق با هنجارهای اجتماعی هستند.
در داستان سوم، سانتياگو، خواهرزاده جوان اميليا، پرستار بچهها، که قصد دارد اميليا و بچهها را به آمريکا باز گرداند تنها با به خطر انداختن جان دو بچهای که همراه دارد موفق میشود از چنگ پليس فرار کند.
Thursday, December 07, 2006
Smart Teacher
Rather than taking the final then, they decided that after the final they would explain to their professor why they missed it. They said that they visited friends but on the way back they had a flat tire. As a result, they missed the final. The professor agreed they could make up the final the next day.
The guys were excited and relieved. They studied that night for the exam. The Professor placed them in separate rooms and gave them a test booklet. They quickly answered the first problem, worth 5 points.
Cool, they thought!
Each one in a separate room, thinking this was going to be easy....
then they turned the page.
On the second page was written....
For 95 points: Which tire?_______
What's the difference between potentialy and reality?
Wednesday, December 06, 2006
Azadi Tower
Tuesday, December 05, 2006
Advertisment
HUSBAND WANTED:MUST BE IN MY AGE GROUP (70'S),MUST NOT BEAT ME,MUST NOT RUN AROUND ON MEAND MUST STILL BE GOOD IN BED!ALL APPLICANTS PLEASE APPLY IN
PERSON.
On the second day after her ad ran in the paper, she heard thedoorbell. Much to her dismay, she opened the door to see a gray-haired gentleman sitting in a wheel chair. He had no arms or legs.The old woman said, "You're not really asking me to consider you,are you? Just look at you...you have no legs!
The old man smiled. "Therefore,
I cannot run around on you!"
She snorted. "You don't have any arms either!"
Again the old man smiled, "I will never beat you!"She raised an eyebrow and asked intently, "Are you still good inbed???"The old man leaned back, beamed a big smile and said, "I
rang the door bell.... didn't I ????
An agonizing letter!!
"Dear Dad, It is with great regret and sorrow that I'mwriting you. I had to elope with my new girlfriend, because I wantedto avoid a scene with Mom and you. I've been finding real passionwith Stacy, and she is so nice, but I knew you would not approve ofher, because of all her piercings, tattoos, her tight Motorcycleclothes, and because she is so much older than I am. But it's notonly the passion... Dad, she's pregnant.Stacy said that we will be very happy. She owns a trailer in thewoods, and has a stack of firewood for the whole winter. We share adream of having many more children. Stacy has opened my eyes to thefact that marijuana doesn't really hurt anyone. We'll be growing itfor ourselves, and trading it with the other people in the commune,for all the cocaine and ecstasy we want. In the meantime, we'll praythat science will find a cure for AIDS, so Stacy can get better. Shesure deserves it!! Don't worry Dad, I'm 15, and I know how to takecare of myself. Someday, I'm sure we'll be back to visit, so you canget to know your grandchildren.
Love, your son,John. P.S. Dad, None of the above is true. I'm over at Tommy's house. Ijust wanted to remind you that there are worse things in life thanthe report card that's in my center desk drawer. I love you! Callwhen it is safe for me to come home."
Sunday, December 03, 2006
Saturday, December 02, 2006
هاتف اصفهانی
آقا بیبین چی حفظ کردیم
ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو، چون تویی دلبر
جان نثار تو، چون تویی جانان
دل رهاندن زدست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو، راه پرآسیب
درد عشق تو، درد بیدرمان
بندگانیم جان و دل بر کف
چشم بر حکم و گوش بر فرمان
گر سر صلح داری، اینک دل
ور سر جنگ داری، اینک جان
دوش از شور عشق و جذبهی شوق
هر طرف میشتافتم حیران
آخر کار، شوق دیدارم
سوی دیر مغان کشید عنان
چشم بد دور، خلوتی دیدم
روشن از نور حق، نه از نیران
هر طرف دیدم آتشی کان شب
دید در طور موسی عمران
پیری آنجا به آتش افروزی
به ادب گرد پیر مغبچگان
همه سیمین عذرا و گل رخسار
همه شیرین زبان و تنگ دهان
عود و چنگ و نی و دف و بربط
شمع و نقل و گل و مل و ریحان
ساقی ماهروی مشکینموی
مطرب بذله گوی و خوشالحان
مغ و مغزاده، موبد و دستور
خدمتش را تمام بسته میان
من شرمنده از مسلمانی
شدم آن جا به گوشهای پنهان
پیر پرسید کیست این؟ گفتند:
عاشقی بیقرار و سرگردان
گفت: جامی دهیدش از می ناب
گرچه ناخوانده باشد این مهمان
ساقی آتشپرست آتش دست
ریخت در ساغر آتش سوزان
چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش
سوخت هم کفر ازان و هم ایمان
مست افتادم و در آن مستی
به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن میشنیدم از اعضا
همه حتی الورید و الشریان
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
□
از تو ای دوست نگسلم پیوند
ور به تیغم برند بند از بند
الحق ارزان بود ز ما صد جان
وز دهان تو نیم شکرخند
ای پدر پند کم ده از عشقم
که نخواهد شد اهل این فرزند
پند آنان دهند خلق ای کاش
که ز عشق تو میدهندم پند
من ره کوی عافیت دانم
چه کنم کاوفتادهام به کمند
در کلیسا به دلبری ترسا
گفتم: ای جان به دام تو در بند
ای که دارد به تار زنارت
هر سر موی من جدا پیوند
ره به وحدت نیافتن تا کی
ننگ تثلیت بر یکی تا چند؟
نام حق یگانه چون شاید
که اب و ابن و روح قدس نهند؟
لب شیرین گشود و با من گفت
وز شکرخند ریخت از لب قند
که گر از سر وحدت آگاهی
تهمت کافری به ما مپسند
در سه آیینه شاهد ازلی
پرتو از روی تابناک افگند
سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند
ما در این گفتگو که از یک سو
شد ز ناقوس این ترانه بلند
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
□
دوش رفتم به کوی باده فروش
ز آتش عشق دل به جوش و خروش
مجلسی نغز دیدم و روشن
میر آن بزم پیر باده فروش
چاکران ایستاده صف در صف
باده خوران نشسته دوش بدوش
پیر در صدر و میکشان گردش
پارهای مست و پارهای مدهوش
سینه بیکینه و درون صافی
دل پر از گفتگو و لب خاموش
همه را از عنایت ازلی
چشم حقبین و گوش راز نیوش
سخن این به آن هنیالک
پاسخ آن به این که بادت نوش
گوش بر چنگ و چشم بر ساغر
آرزوی دو کون در آغوش
به ادب پیش رفتم و گفتم:
ای تو را دل قرارگاه سروش
عاشقم دردمند و حاجتمند
درد من بنگر و به درمان کوش
پیر خندان به طنز با من گفت:
ای تو را پیر عقل حلقه به گوش
تو کجا ما کجا که از شرمت
دختر رز نشسته برقعپوش
گفتمش سوخت جانم، آبی ده
و آتش من فرونشان از جوش
دوش میسوختم از این آتش
آه اگر امشبم بود چون دوش
گفت خندان که هین پیاله بگیر
ستدم گفت هان زیاده منوش
جرعهای درکشیدم و گشتم
فارغ از رنج عقل و محنت هوش
چون به هوش آمدم یکی دیدم
مابقی را همه خطوط و نقوش
ناگهان در صوامع ملکوت
این حدیثم سروش گفت به گوش
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
□
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
بر همه اهل آن زمین به مراد
گردش دور آسمان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد
وانچه خواهد دلت همان بینی
بیسر و پا گدای آن جا را
سر به ملک جهان گران بینی
هم در آن پا برهنه قومی را
پای بر فرق فرقدان بینی
هم در آن سر برهنه جمعی را
بر سر از عرش سایبان بینی
گاه وجد و سماع هر یک را
بر دو کون آستینفشان بینی
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابیش در میان بینی
هرچه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جوی زیان بینی
جان گدازی اگر به آتش عشق
عشق را کیمیای جان بینی
از مضیق جهات درگذری
وسعت ملک لامکان بینی
آنچه نشنیده گوش آن شنوی
وانچه نادیده چشم آن بینی
تا به جایی رساندت که یکی
از جهان و جهانیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان
تا به عینالیقین عیان بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
□
یار بیپرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولیالابصار
شمع جویی و آفتاب بلند
روز بس روشن و تو در شب تار
گر ز ظلمات خود رهی بینی
همه عالم مشارق انوار
کوروش قائد و عصا طلبی
بهر این راه روشن و هموار
چشم بگشا به گلستان و ببین
جلوهی آب صاف در گل و خار
ز آب بیرنگ صد هزاران رنگ
لاله و گل نگر در این گلزار
پا به راه طلب نه و از عشق
بهر این راه توشهای بردار
شود آسان ز عشق کاری چند
که بود پیش عقل بس دشوار
یار گو بالغدو و اصال
یار جو بالعشی والابکار
صد رهت لن ترانی ار گویند
بازمیدار دیده بر دیدار
تا به جایی رسی که مینرسد
پای اوهام و دیدهی افکار
بار یابی به محفلی کن جا
جبرئیل امین ندارد بار
این ره، آن زاد راه و آن منزل
مرد راهی اگر، بیا و بیار
ور نه ای مرد راه چون دگران
یار میگوی و پشت سر میخار
هاتف، ارباب معرفت که گهی
مست خوانندشان و گه هشیار
از می و جام و مطرب و ساقی
از مغ و دیر و شاهد و زنار
قصد ایشان نهفته اسراری است
که به ایما کنند گاه اظهار
پی بری گر به رازشان دانی
که همین است سر آن اسرار
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
I will Survive
Gloria Gaynor
---------------------------------
At first I was afraid I was petrified Kept thinking I could never live without you by my side But then I spent so many nights thinking how you did me wrong And I grew strong And I learned how to get along and so you're back from outer space I just walked in to find you here with that sad look upon your face I should have changed that stupid lock I should have made you leave your key If I had known for just one second you'd be back to bother me Go on now go walk out the door just turn around now 'cause you're not welcome anymore weren't you the one who tried to hurt me with goodbye Did you think I'd crumble Did you think I'd lay down and die Oh no, not I I will survive as long as i know how to love I know I'll stay alive I've got all my life to live I've got all my love to give and I’ll survive I will survive (hey hey) It took all the strength I had not to fall apart kept trying hard to mend the pieces of my broken heart and I spent oh so many nights just feeling sorry for myself I used to cry But now I hold my head up high and you see me somebody new I'm not that chained up little person still in love with you and so you felt like dropping in and just expect me to be free But now I'm saving all my loving for someone who's loving me Go on now go walk out the door just turn around now 'cause you're not welcome anymore weren't you the one who tried to break me with goodbye Did you think I'd crumble Did you think I'd lay down and die Oh no, not I I will survive as long as i know how to love I know I'll stay alive I've got all my life to live I've got all my love to give and I’ll survive I will survive (oh) Go on now go, walk out the door just turn around now 'cause you're not welcome anymore weren't you the one who tried to break me with goodbye Did you think I'd crumble Did you think I'd lay down and die Oh no, not I I will survive as long as i know how to love I know I'll stay alive I've got all my life to live I've got all my love to give and I’ll survive I will survive I will survive...!
Friday, December 01, 2006
Lonely
Tuesday, November 28, 2006
Naughty Monkey
عجب کرمیه ها، حالا اگه مامان این بچه ببر ها بود بازم اینطوری تموم می شد؟
Saturday, November 25, 2006
Friday, November 24, 2006
ضربه مغزی
اينگريد در اثر ضربهاي که در پيکنيک به وي وارد شده بود دچار ضربه مغزي شده بود. اگر در ميان مهمانان فردي وجود داشت که ميتوانست علائم اوليه ضربه مغزي را شناسايي کند احتمالا اينگريد الان زنده بود. پس لطفا چند دقيقه وقت بگذاريد و ادامه مطلب را مطالعه کنيد :
روش تشخيص ضربه مغزي :
پزشکان معتقدند اگر فردي که دچار ضربه مغزي شده است ظرف 3 ساعت به بيمارستان منتقل شود آنها ميتوانند عوارض اين ضربه را به طور کامل از بين ببرند. ولي تشخيص اين حادثه و رساندن مصدوم به بيمارستان ظرف 3 ساعت کار مشکلي است چون در حالت عادي چند ساعتي طول ميکشد تا عوارض اين ضربه خود را نشان دهد. متاسفانه ممکن است فرد دچار صدمات جدي در ناحيه مغز شده باشد در حالي که اطرافيان اصلا متوجه هيچ علامت يا نشانهاي نشوند. به همين منظور پزشکان توصيه ميکنند که در چنين شرايطي اين سه پرسش ساده را در ذهن بسپاريد و در اولين فرصت از مصدوم بخواهيد :
1 از مصدوم بخواهيد که لبخند بزند .
2 از وي بخواهيد که هر دو دست خود را از بازو کاملا بلند کند .
3 از مصدوم بخواهيد که يک جمله ساده و مرتبط با زمان و شرايط اطراف خود بسازد . (مثلا امروز هوا آفتابي است )
اگر مصدوم در پاسخگويي به هر يک از اين سه مورد دچار مشکل شد سريعا مصدوم را به بيمارستان برسانيد. بعد از اينکه تشخيص داده شد که افراد غيرمتخصص نيز تنها با اين سه پرسش ميتوانند به ضعف عضلات صورت، مشکل در حرکت بازوها و يا مشکل در تکلم پي برده و با انتقال سريع مصدوم به مراکز درماني از مرگ مصدوم جلوگيري کنند از عموم مردم خواسته شد که اين سه پرسش را به خاطر سپرده و در موقع لزوم از آن استفاده نمايند
Thursday, November 23, 2006
یافتم، یافتم
این مطلب رو بخونید از سایت هارمونیا گرفتم
پاکو دلوسیا نوازنده و آهنگساز برجسته اسپانیایی برای نام يكي از آلبومهاي خود «زریاب» را انتخاب کرده است و قطعه ای که برای اين قسمت در نظر گرفته شده ((زرياب)) نام دارد که از همين البوم می باشد. زریاب نام یکی از موسیقیدانان بزرگ ایرانی است که اختراع گيتار را به او نسبت می دهند و در زمان حکومت عباسیان ظهور کرد. وی همدوره ابراهیم موصلی و فرزند اسحق از بزرگترین موسیفیدانان دربار عباسیان بود.
ابراهیم موصلی (125-188ه.ق) فرزند ماهان فرزند بهمن فرزند پشنگ - که همگی از کشاورزان ارجان شیراز بودند - در کوفه به دنیا آمد. وی موسیقی را نزد یک زرتشتی به نام جوانویه که در شهر ری زندگی می کرد فرا گرفت و در همین شهر بود که با دختری به نام شاهک رازی وصلت کرد که حاصل ان فرزندی بود به نام اسحق. می گویند گوش موسیقی ابراهیم چنان قوی و حساس بود که اگر در میان سی نوازنده، کوک یکی از آنها نابرابر بود وی آن را به خوبی در می یافت. اما ابو الفرج اصفهانی نویسنده کتاب «اغانی» فرزند وی اسحق موصلی (225-150 ه. ق) را به دریا و موسیقیدانان دیگر را به نهر و جوی تشبیه کرده است. وی همچنون پدر از مقرّبان دربار هارون الرشید بود و نزد مامون نیز صاحب منزلتی رفیع بود. معتصم خلیفه درباره وی گفته است: «هرگاه اسحق آواز می خواند به نظرم چنین می آد که کشور من وسیعتر می شود.» از افتخارات اسحاق شاگردی چون زریاب است. زریاب(اواخر قرن هشتم میلادی) موسیقی این منطقه را به شمال آفریقا و اسپانیا برد و در آنجا رواج داد. اسپانیاییها وی را مخترع گیتار می داند. وی سیم پنجمی بر عود افزود و می گویند که ده هزار آواز را با آهنگشان از بر داشت. وی تا آخر عمر در «کوردوبا» از شهرهای اسپانیا می زیست و در آنجا یک مدرسه موسیقی بنا نهاد و تاثیر بسزایی در موسیقی اندلس داشت. ابن خلدون عالم فلسفه تاریخ و مورخ مغربی(808-732 ه.ق) درباره این شاعر، خواننده و نوازنده بزرگ چنین می گوید: موصلیان (ابراهیم و اسحق می صلی) غلامی ذاشتند که نام او زریاب بود. او فن موسیقی را از آنها فرا گرفته و در آن مهارت یافته بود. از این رو موصلیان به او رشک می بردند و او را به مغرب گسیل داشتند.
زریاب به درگاه «حکم بن هشام بن عبد الرحمن داخل» امیر اندلس رسید، و او در گرامی داشتن زریاب مبالغه کرد، و به دیدار او شتافت. و به وی جایزه های عالی بخشید و اقطاعها و مقرریها برای تعیین کرد، و وی را به بارگاه دولت و در میان ندیمان خویش به پایگاهی بلند رسانید. از این رو در اندلس هنر مویسقس به سبب زریاب پیشزفت شایانی کرد، پس از وی تا روزگار ملوک طوایف یادگارها و آثار او همچنان باقی و متداول بود و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شد. چنانکه در اشپیلیه(اسپانیا) نمونه های هنر وی بدانسان توسعه یافت که همچون دریایی بیکران بود و پس از زایل شدن رونق و شکوه آن شهر یادگارهای هنری زریاب از آنجا به کشورهای ساحلی افریقیه و مغرب منتقل شد و در شهرهای ان سرسزمین تقسیم گردید. و با آن که عمران و تمدن افریقیه به قهقرا بازگشته و دولتهای آن رو به نقصان می روند، هنوز هم بقایای هنری زریاب در آن سرزمین یافت می شود.
Sunday, November 19, 2006
سنگرسازان بی سنگر
خاله سوسکه
واقعا با دیدن کشورهای همسایه ایران می فهمیم که این فرهنگ مشترک یا حد اقل نزدیک حتما بازمانده همان امپراطوری عظیم ایران زمین است. روحش شاد باد تنها نیک مرد تاریخ ایران، کوروش کبیر
این یک موزیک ویدیو تاجیکستانی است.
Paradox
Friday, November 17, 2006
تاريخچه تکامل پرچم ايران
فريدون نيز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پيش بند کاوه را با ديباهاي زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهي خواند و بدين سان " درفش کاويان " پديد آمد. نخستين رنگهاي پرچم ايران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه اي ويژه بر روي آن وجود داشته باشد. درفش کاويان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاريخ تا پيش از حمله اعراب به ايران، بويژه در زمان ساسانيان و هخامنشيان پرچم ملي و نظامي ايران را درفش کاويان مي گفتند، هر چند اين درفش کاوياني اساطيري نبوده است.
محمدبن جرير طبري در کتاب تاريخ خود به نام الامم و الملوک مينويسد: درفش کاويان از پوست پلنگ درست شده، به درازاي دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بين نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است 60 سانتي متر به حساب آوريم، تقريباٌ پنج متر عرض و هفت متر طول ميشود. ابولحسن مسعودي در مروج اهب نيز به همين موضوع اشاره ميکند.
به روايت اکثر کتب تاريخي، درفش کاويان زمان ساسانيان از پوست شير يا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوري بر روي آن باشد. هر پادشاهي که به قدرت مي رسيد تعدادي جواهر بر آن مي افزود. به هنگام حملهٌ اعراب به ايران، در جنگي که در اطراف شهر نهاوند در گرفت درفش کاويان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور " بهارستان " نزد عمربن خطاب خليفه مسلمانان، بردند وي از بسياري گوهرها، دُرها و جواهراتي که به درفش آويخته شده بود دچار شگفتي شد و به نوشته فضل الله حسيني قزويني در کتاب المعجم مينويسد: " امير المومنين سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانيدند ".
با فتح ايران به دست اعراب - مسلمان، ايرانيان تا دويست سال هيچ درفش يا پرچمي نداشتند و تنها دو تن از قهرمانان ملي ايران زمين، يعني ابومسلم خراساني و بابک خرم دين داراي پرچم بودند. ابومسلم پرچمي يکسره سياه رنگ داشت و بابک سرخ رنگ به همين روي بود که طرفداران اين دو را سياه جامگان و سرخ جامگان مي خواندند. از آنجائي که علماي اسلام تصويرپردازي و نگارگري را حرام ميدانستند تا سالهاي مديد هيچ نقش و نگاري از جانداران بر روي درفش ها تصوير نمي شد.
در سال 355 خورشيدي ( 976 ميلادي ) که غزنويان، با شکست دادن سامانيان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوي براي نخستين بار دستور داد نقش يک ماه را بر روي پرچم خود که رنگ زمينه آن يکسره سياه بود زردوزي کنند. سپس در سال 410 خورشيدي ( 1031 ميلادي ) سلطان مسعود غزنوي به انگيزه دلبستگي به شکار شير دستور داد نقش و نگار يک شير جايگزين ماه شود و از آن پس هيچگاه تصوير شير از روي پرچم ملي ايران برداشته نشد تا انقلاب ايران در سال (1979 ميلادي).
افزوده شدن نقش خورشيد بر پشت شير
در زمان خوارزمشاهيان يا سلجوقيان سکه هائي زده شد که بر روي آن نقش خورشيد بر پشت آمده بود، رسمي که به سرعت در مورد پرچمها نيز رعايت گرديد. در مورد علت استفاده از خورشيد دو ديدگاه وجود دارد، يکي اينکه چون شير گذشته از نماد دلاوري و قدرت، نشانه ماه مرداد ( اسد ) هم بوده و خورشيد در ماه مرداد در اوج بلندي و گرماي خود است، به اين ترتيب همبستگي ميان خانه شير ( برج اسد ) با ميانهٌ تابستان نشان داده مي شود. نظريه ديگر بر تاًثير آئين مهرپرستي و ميترائيسم در ايران دلالت دارد و حکايت از آن دارد که به دليل تقدس خورشيد در اين آئين، ايرانيان کهن ترجيح دادند خورشيد بر روي سکه ها و پرچم بر پشت شير قرار گيرد.
در ميان شاهان سلسله صفويان که حدود 230 سال بر ايران حاکم بودند تنها شاه اسماعيل اول و شاه طهماسب اول بر روي پرچم خود نقش شير و خورشيد نداشتند. پرچم شاه اسماعيل يکسره سبز رنگ بود و بر بالاي آن تصوير ماه قرار داشت. شاه طهماسب نيز چون خود زادهً ماه فروردين ( برج حمل ) بود دستور داد به جاي شير و خورشيد تصوير گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روي پرچمها و هم بر سکه ها ترسيم کنند. پرچم ايران در بقيهً دوران حاکميت صفويان سبز رنگ بود و شير و خورشيد را بر روي آن زردوزي مي کردند. البته موقعيت و طرز قرارگرفتن شير در همهً اين پرچمها يکسان نبوده، شير گه نشسته بوده، گاه نيمرخ و گاه رو به سوي بيننده. در بعضي موارد هم خورشيد از شير جدا بوده و گاه چسبيده به آن. به استناد سياحت نامهً ژان شاردن جهانگرد فرانسوي استفاده او بيرق هاي نوک تيز و باريک که بر روي آن آيه اي از قرآن و تصوير شمشير دوسر علي يا شير خورشيد بوده، در دوران صفويان رسم بوده است. به نظر مي آيد که پرچم ايران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده نه چهارگوش.
نادر که مردي خود ساخته بود توانست با کوششي عظيم ايران را از حکومت ملوک الطوايفي رها ساخته، بار ديگر يکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوي جنوب تا دهلي، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چين پيش روي کرد. در همين دوره بود که تغييراتي در خور در پرچم ملي و نظامي ايران بوجود آمد. درفش شاهي يا بيرق سلطنتي در دوران نادرشاه از ابريشم سرخ و زرد ساخته مي شد و بر روي آن تصوير شير و خورشيد هم وجود داشت اما درفش ملي ايرانيان در اين زمان سه رنگ سبز و سفيد و سرخ با شيري در حالت نيمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشيدي نيمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دايره خورشيد نوشته بود: " المک الله " سپاهيان نادر در تصويري که از جنگ وي با محمد گورکاني، پادشاه هند، کشيده شده، بيرقي سه گوش با رنگ سفيد در دست دارند که در گوشهً بالائي آن نواري سبز رنگ و در قسمت پائيتي آن نواري سرخ دوخته شده است. شيري با دم برافراشته به صورت نيمرخ در حال راه رفتن است و درون دايره خورشيد آن بازهم " المک الله " آمده است. بر اين اساس ميتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلي ايران است. زيرا در اين زمان بود که براي نخستين بار اين سه رنگ بر روي پرچم هاي نظامي و ملي آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند.
در دوران آغامحمدخان قاجار، سر سلسلهً قاجاريان، چند تغيير اساسي در شکل و رنگ پرچم داده شد، يکي اين که شکل آن براي نخستين بار از سه گوشه به چهارگوشه تغيير يافت و دوم اين که آغامحمدخان به دليل دشمني که با نادر داشت سه رنگ سبز و سفيد و سرخ پرچم نادري را برداشت و تنها رنگ سرخ را روي پرچم گذارد. دايره سفيد رنگ بزرگي در ميان اين پرچم بود که در آن تصوير شير و خورشيد به رسم معمول وجود داشت با اين تفاوت بارز که براي نخستين بار شمشيري در دست شير قرار داده شده بود. در عهد فتحعلي شاه قاجار، ايران داراي پرچمي دوگانه شد. يکي پرچمي يکسره سرخ با شيري نشسته و خورشيد بر پشت که پرتوهاي آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتي آور اين که شير پرچم زمان صلح شمشير بدست داشت در حالي که در پرچم عهد جنگ چنين نبود. در زمان فتحعلي شاه بود که استفاده از پرچم سفيد رنگ براي مقاصد ديپلماتيک و سياسي مرسوم شد. در تصويري که يک نقاش روس از ورود سفير ايران " ابوالحسن خان شيرازي " به دربار تزار روس کشيده، پرچمي سفيد رنگ منقوش به شير و خورشيد و شمشير، پيشاپيش سفير در حرکت است. سالها بعد، اميرکبير از اين ويژگي پرچم هاي سه گانهً دورهً فتحعلي شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزي را ريخت. براي نخستين بار در زمان محمدشاه قاجار ( جانشين فتحعلي شاه ) تاجي بر بالاي خورشيد قرار داده شد. در اين دوره هم دو درفش يا پرچم به کار مي رفته است که بر روي يکي شمشير دو سر حضرت علي و بر ديگري شير و خورشيد قرار داشت که پرچم اول درفش شاهي و دومي درفش ملي و نظامي بود.
ايرزا تقي خان اميرکبير، بزرگمرد تاريخ ايران، دلبستگي ويژه اي به نادرشاه داشت و به همين سبب بود که پيوسته به ناصرالدين شاه توصيه مي کرد شرح زندگي نادر را بخواند. اميرکبير همان رنگ هاي پرچم نادر را پذيرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطيل باشد ( بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمينهً پرچم سفيد، با يک نوار سبز به عرض تقريبي 10 سانتي متر در گوشه بالائي و نواري سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائين پرچم دوخته شود و نشان شير و خورشيد و شمشير در ميانه پرچم قرار گيرد، بدون آنکه تاجي بر بالاي خورشيد گذاشته شود. بدين ترتيب پرچم ايران تقريباٌ به شکل و فرم پرچم امروزي ايران درآمد.
با پيروزي جنبش مشروطه خواهي در ايران و گردن نهادن مظفرالدين شاه به تشکيل مجلس، نمايندگان مردم در مجلس هاي اول و دوم به کار تدوين قانون اساسي و متمم آن مي پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسي آمده بود: " الوان رسمي بيرق ايران، سبز و سفيد و سرخ و علامت شير و خورشيد است"، کاملا مشخص است که نمايندگان در تصويب اين اصل شتابزده بوده اند. زيرا اشاره اي به ترتيب قرار گرفتن رنگها، افقي يا عمودي بودن آنها، و اين که شير و خورشيد بر کدام يک از رنگها قرار گيرد به ميان نيامده بود. همچنين دربارهً وجود يا عدم وجود شمشير يا جهت روي شير ذکري نشده بود. به نظر مي رسد بخشي از عجلهً نمايندگان به دليل وجود شماري روحاني در مجلس بوده که استفاده از تصوير را حرام مي دانستند. نمايندگان نوانديش در توجيه رنگهاي به کار رفته در پرچم به استدلالات ديني متوسل شدند، بدين ترتيب که مي گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پيامبر اسلام و رنگ اين دين است، بنابراين پيشنهاد مي شود رنگ سبز در بالاي پرچم ملي ايران قرار گيرد. در مورد رنگ سفيد نيز به اين حقيقت تاريخي استناد شد که رنگ سفيد رنگ مورد علاقهً زرتشتيان است، اقليت ديني که هزاران سال در ايران به صلح و صفا زندگي کرده اند و اين که سفيد نماد صلح، آشتي و پاکدامني است و لازم است در زير رنگ سبز قرار گيرد. در مورد رنگ سرخ نيز با اشاره به ارزش خون شهيد در اسلام، بويژه امام حسين و جان باختگان انقلاب مشروطيت به ضرورت پاسداشت خون شهيدان اشاره گرديد. وقتي نمايندگان روحاني با اين استدلالات مجباب شده بودند و زمينه مساعد شده بود، نوانديشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شير و خورشيد کشاندند و اين موضوع را اين گونه توجيه کردند که انقلاب مشروطيت در مرداد (سال 1285 هجري شمسي 1906 ميلادي) به پيروزي رسيد يعني در برج اسد(شير). از سوي ديگر چون اکثر ايرانيان مسلمان شيعه و پيرو علي هستند و اسدالله از القاب حضرت علي است، بنابراين شير هم نشانهً مرداد است و هم نشانهً امام اول شيعيان در مورد خورشيد نيز چون انقلاب مشروطه در ميانهً ماه مرداد به پيروزي رسيد و خورشيد در اين ايام در اوج نيرومندي و گرماي خود است پيشنهاد مي کنيم خورشيد را نيز بر پشت شير سوار کنيم که اين شير و خورشيد هم نشانهً علي باشد هم نشانهً ماه مرداد و هم نشانهً چهاردهم مرداد يعني روز پيروزي مشروطه خواهان و البته وقتي شير را نشانهً پيشواي امام اول بدانيم لازم است شمشير ذوالفقار را نيز بدستش بدهيم. بدين ترتيب براي اولين بار پرچم ملي ايران به طور رسمي در قانون اساسي به عنوان نماد استقلال و حاکميت ملي مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزير وقت به پيشنهاد هياًتي از نمايندگان وزارت خانه هاي خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طي بخش نامه اي ابعاد و جزئيات ديگر پرچم را مشخص کرد. بخش نامهً ديگري در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طي آن مقرر گرديد طول پرچم اندکي بيش از يک برابر و نيم عرضس باشد.
در اصل هجدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب سال 1358 (1979 ميلادي) در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوري اسلامي از سه رنگ سبز، سفيد و سرخ تشکيل مي شود و نشانهً جمهوري اسلامي (تشکيل شده با حروف الله اکبر) در وسط آن قرار دارد.
Tuesday, November 14, 2006
Subject: Request for raise
I, the Penis, hereby request a raise in salary for the following reasons:
1. I do physical labor.
2. I work at great depths.
3. I plunge head first into everything I do.
4. I do not get weekends or public holidays off.
5. I work in a damp environment.
6. I work in a dark area that has poor ventilation.
7. I work in high temperatures.
8. My work exposes me to diseases.
Yours truly,
Response:
Dear Penis,
After assessing your request, and considering the arguments you have raised, the management denies your request for the following reasons:
1. You do not work 8 hours straight.
2. You WORK IN SHORT SPURTS AND fall asleep after EACH brief work period.
3. You do not always follow the orders of the management team.
4. You do not stay in your designated area, and are often seen visiting other locations.
5. You do not take initiative - you need to be pressured and stimulated in order to start working. 6. You leave the workplace rather messy at the end of your shift.
7. You don't always observe necessary safety regulations, such as wearing the correct protective clothing.
8. You will slow down before you are 65.
9. You find it difficult to work double shifts.
10. You sometimes leave your designated work area before you have completed the assigned task.
11. And, if that were not all, you have constantly been seen entering and exiting the workplace carrying two suspicious-looking bags.
Best Wishes
Monday, November 13, 2006
Bitter but true
پدرش فکری می کنه و می گه: بهترین راه اینه که من برای تو یک مثال در مورد خانواده خودمون بزنم که تو متوجه سیاست بشی. من حکومت هستم، چون همه چیز رو در خونه من تعیین می کنم. مامانت دولت هست، چون کارهای خونه رو اون اداره می کنه. کلفت مون ملت مستضعف و پابرهنه هست، چون از صبح تا شب کار می کنه و هیچی نداره. تو روشنفکری چون داری درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی. داداش کوچیکت هم که دو سالش هست، نسل آینده است. امیدوارم متوجه شده باشی که منظورم چی هست و فردا بتونی در این مورد بیشتر فکر کنی.
پسر کوچولو نصف شب با صدای برادر کوچکش از خواب می پره. می ره به اتاق برادرکوچکش و می بینه زیرش رو کثیف کرده و داره توی گه خودش دست و پا می زنه. می ره توی اتاق خواب پدر و مادرش و می بینه پدرش توی تخت نیست و مادرش به خواب عمیقی فرورفته و هرکاری می کنه مادرش از خواب بیدار نمی شه. می ره توی اتاق کلفت شون که اون رو بیدار کنه، می بینه باباش توی تخت کلفت شون خوابیده و داره ترتیب اون رو می ده. می ره و سرجاش می خوابه و فردا صبح از خواب بیدار می شه.
فردا صبح باباش ازش می پرسه: پسرم! فهمیدی سیاست چیست؟ پسر می گه: بله پدر، دیشب فهمیدم که سیاست چی هست. سیاست یعنی اینکه حکومت، ترتیب ملت مستضعف و پابرهنه رو می ده، در حالی که دولت به خواب عمیقی فرو رفته و روشنفکر هر کاری می کنه نمی تونه دولت رو بیدار کنه، در حالی که نسل آینده داره توی گه خودش دست و پا می زنه
وقتی که دیگه بد تر از این نمی شه
When you try your best but you don't succeed
When you get what you want but not what you need
When you feel so tired but you can't sleep
Stuck in reverse
And the tears come streaming down your face
When you lose something you cannot replace
When you love someone but it goes to waste
COULD IT BE WORSE?
Lights will guide you home
And ignite your bones
And I will try to fix you
And high up above or down below
When you're too in love to let it go
But if you never try you'll never know
Just what you're worth
Lights will guide you home
And ignite your bones
And I will try to fix you
Tears stream down your face
When you lose something you cannot replace
Tears stream down your face
And I
Tears stream down your face
I promise you I will learn from my mistakes
Tears stream down your face
And I
Lights will guide you home
And ignite your bones
And I will try to fix you.
Sunday, November 12, 2006
لوتی Google
Microsoft Firefox 2007
Thursday, November 09, 2006
جالباتی که شنیدم و دیدم
امروز چند تا مطلب دیدنی و شنیدنی گذاشتم. باور کنید که خیلی جالبند. توضیحی که باید بدم در مورد دومی است که به برنامه های صدا و سیمای جمهوری مربوطه، برای اووناییکه ذهنیتی ندارند باید بگم نه کارش واقعا عالیه
روز قهوه ای
-راستش نميشه... خيلی کار دارم!
-دفعه چندمه ميگی نميشه ؟ چرا اينقدر خودتو لوس ميکنی؟
-خوب بابا سرم شلوغه .کلی کار ريخته سرم!
"چند لحظه مکث"
-ميدونی چرا يه دختر نميره خواستگاری يه پسر؟
-هه هه هه ها ها ها... چرا؟
-چون پسره جنبه نداره.تا ميفهمه دختره خاطرشو ميخواد زود خودشو عن ميکنه!
" ترررق"
-الو الو نه بابا الو الو
هندسه، کافی، و مه روان
زندگی من در نقطه ای نا معلوم از زمان و بدون اجازه من به پايان خواهد رسيد.
زندگی من بر روی خطی که اين دو نقطه را به هم وصل ميکند جريان دارد .
بنابراين زندگی من نه سيب است نه شلغم ! نه حس غريب مرغ مهاجر و نه حتی منشوری در حرکت دوار و نه هيچ چرند ديگر.
آقايان شاعر!ببخشيد که زندگی من شبيه شعرهای شما نيست
Monday, November 06, 2006
Saturday, November 04, 2006
Friday, November 03, 2006
و خدا خر را آفرید ولی شاخش نداد
خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است. پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم. و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد.
و خدا سگ را آفریدو به او گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد. تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد و سی سال زندگی خواهی کرد. تو یک سگ خواهی بود.سگ به خداوند پاسخ داد: خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است. کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم. و خداوند آرزوی سگ را برآورد.
و خدا میمون را آفریدو به او گفت: تو یک میمون خواهی بود. از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی کرد.میمون به خداوند پاسخ داد: بیست سال عمری طولانی است، من می خواهم ده سال عمر کنم. و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.
و سرانجام خداوند انسان را آفریدو به او گفت: تو انسان هستی. تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین. تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی و سروری همه موجودات را برعهده بگیری و بر تمام جهان تسلط داشته باشی. و تو بیست سال عمر خواهی کرد.انسان گفت: سرورم! من دوست دارم انسان باشم، اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است. آن سی سالی که خرنخواست زندگی کند و آن پانزده سالی که سگ نخواست زندگی کند و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به من بده.و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد.
و از آن زمان تا کنونانسان بیست سال مثل انسان زندگی می کند.....و پس از آن، سی سال مثل خر زندگی می کند، ازدواج می کند و مثل خر کار می کند و مثل خر بار می برد...و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد.و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند، از خانه این پسر به خانه آن دختر می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند.
و این بود همان زندگی که انسان از خدا خواست.
بابا این ایرانی ها خدان!! به خدا
Microsoft Gift Shop
بدرود ای زندگی
اگه یه روزی دیدی هزار نفر دوست دارن بدون اولیش منم
اگه یه روزی دیدی صد نفر دوست دارن بازم بدون اولیش منم
اگه یه روزی دیدی ده نفر دوست دارن بازم بدون که اولیش منم
اگه یه روزی دیدی یه نفر دوست داره بدون اون یه نفر منم
اگه یه روزی رسید و دیدی که هیچ کی دوست نداره بدون من مردم
بهش خندیدم. فرداش دیدم زنگ نزد، تلفن هم جواب نداد. کتم رو پوشیدم و در حالی که ساعت و نگاه می کردم دستگیره در رو چرخوندم
یادداشتی روی در بود که
چشمانم برای تو .... دیگه نمی خوام جایی رو ببینم ... به جز صورت تو ....
دستانم برای تو .... دستانی که نمی توانند تو را لمس کنند نمی خواهم .....
اشکانم برای تو ... چون نمی خواهم برای دیگری جاری شوند ....
قلبم برای تو .... چون تمام تپش های قلبم برای تو بود وبس ....
جسدم برای خاک ... چون از آن متولد شدم ... وبه آن باز خواهم گشت ...
گفته هایم برای تو .... چون فقط برای تو گفتم ...
عشقم برای تو ... چون دیگر نیستم تا عاشق باشم ....
خاطراتم را خواهم برد ... ودیگر چیزی از این دنیا .... از من نخواهد ماند ....
ودیگر چیزی ندارم که به کسی بسپارم .....
دوستت خواهم داشت ....
واین آخرین بار است که با چشمانی پر از اشک .....
با قلبی پر از آرزوهای بر باد رفته ....
با دستانی لرزان .... با آرزوهایی که همیشه برای تو داشتم ....
نفس می کشم .
بدرود ای زندگی ...............
Great Advice
اگر کسی بهت گفت دوستت دارم تو سعی نکن دوستش داشته باشی
اگه بهت گفت عاشقتم تو سعی نکن عاشقش بشی
اگه بهت گفت تو همه زندگیم هستی تو سعی نکن که اون همه زندگیت بشه
چون یه روز می یاد و میگه که ازت متنفرم ولی تو نمی تونی ازش متنفر باشی ......
Thursday, November 02, 2006
... وگریه کردم و...
Hug دارویی به نام
«در آغوش گرفتن» (Hug) داروی خوبی است. در این حرکت، انرژی منتقل می شود و فرد در آغوش گرفته شده تقویت روحی و عاطفی می شود. شما برای بقا در زندگیتان به یکبار «در آغوش گرفته شدن» ، برای حفظ و حراست از زندگیتان به 8 بار « در آغوش گرفته شدن» و برای رشد و نمو به 12 بار «در آغوش گرفته شدن» در روز نیاز دارید. پوست بزرگترین اندام بدن است و این اندام احتیاج به مراقبت های لازم و خوبی را دارد. یک Hug می تواند که قسمت های وسیعی از پوست را پوشش دهد و این پیام را به پوست برساند که "از تو مراقبت می شود". Hug همچنین یک وسیله ارتباطی است، که می تواند چیزهایی را بگوید که شما نمی توانید در غالب کلمات بیان کنید. نکته بسیار زیبا در مورد Hug اینست که شما نمی توانید آنرا یک طرفه به کسی بدهید، معمولا شما آنرا پس می گیرید.عکس زیر، تصویری از مقاله ای است از مجله Ensign magazine May '98 pg. 94 تحت عنوان " در آغوش گرفتن نجات بخش". این مقاله شرح مفصلی از اولین هفته زندگی یک جفت دوقلو را توصیف می کند که در هنگام بدنیا آمدن در دو دستگاه جداگانه انکوباتور( incubator)نگهداری می شدند و پزشکان گفته بودند که یکی از آنها زنده نخواهد ماند. اما یکی از پرستاران بخش نوزادان، دو کودک نوزاد را بر خلاف مقرارت بیمارستان در یک دستگاه انکوباتور قرار داد و برای این کار با بیمارستان جنگید.زمانیکه آنها در یک دستگاه قرار گرفتند، دست نوزاد سالم تر، به گونه ای که پنداری خواهرش را در آغوش گرفته باشد، بر او قرار گرفت. از آن ببعد ضربان قلب نوزاد کوچکتر و بیمار، شروع به عادی شدن می کند و دمای بدن او بالا رفته، شکل عادی می یابد. پس از مدتی، هر دو آنها زنده می مانند و شروع به رشد می کنند.در حال حاضر دو خواهر دو قلو در خانه شان بسر می برند، آنها همچنان با هم در یک تخت می خوابند، و یکدیگر را کیپ در آغوش می گیرند.بیمارستان زمانی که متوجه اثر "نجات بخش" گذاشتن این دو نوزاد در کنار یکدیگر شد، از آن پس در مقررات خود تغییر بوجود آورد و هم اکنون تمامی دو قلوها؛ حتی چند قلوها را در یک تخت و یا انکوباتور در کنار هم و نزدیک هم می خوابانند.ا ویدئو کلیپی را تحت عنوان « در آغوش گرفتن مجانی» ( Free Hugs )از گروه Sick Puppies.
Tuesday, October 31, 2006
دلم تنگه
And the sun is rising slow,
We have talked all night,
and I can’t talk anymore
But I must stay and you must go;
You have always been such a good friend to me,
Through the thunder and the rain,
And when you’re feeling lost in the snows of New York,
Lift your heart and think of me;
There are those who fail,
there are those who fall,
There are those who will never win,
Then there are those who fight for the things they believe,
And these are men like you and me;
In my dream we walked, you and I to the shore
Leaving footprints by the sea,
And when there was just one set of prints in the sand,
That was when you carried me;
You have always been such a good friend to me,
Through the thunder and the rain,
And when you’re feeling lost in the snows of New York,
Lift your heart and think of me;
When you’re feeling lost in the snows of New York,
Lift your heart and think of me,
Lift your heart and think of me.
Monday, October 30, 2006
پیش داوری
اما قبلش یک سوال؟
خواهید گفت کورتاژ کند؟
برویم سراغ سه نامزد ریاست بر جهان
شخص اول
شخص دوم
شخص سوم
به چه کسی رای میدهید؟
چه درسی میگیریم؟
پس در س میگیریم که: پيش داوری خوراک روزمره ما انسانها…از بزرگترين اشتباهات بشر است
Friday, October 27, 2006
آب
Let’s not muddy the brook
Wednesday, October 25, 2006
توالت فرنگی مسلمونی!! ساخت جاپون
The "Washlet" is a trade name assigned to a now common, technically advanced toilet. You don't need tissue paper to use a Washlet. Automated water jets do the cleaning followed by air jets to dry you off. It's not nearly as simple as it sounds though. Upscale models have control panels with 10, 20 or 30 buttons and digital displays. Why would anyone need to have this much control over a toilet? let me tell you why.
The water jet's position can be controlled as well as the spray pattern. On some models buttons clearly indicate how the spray should be selected. One for men, another for women, another for.. well anything. The seat is raised and closed with other buttons. The seat can be heated. The cleansing spray can be heated. It goes on and on.
About half of all households in Japan posses one these modern toilets. This isn't a fad. The high tech toilet is big and catching on in the US. Some latest models can even analyze your health by measuring the sugar level in your urine. Where will toilet technology end?
Tuesday, October 24, 2006
دوستم، حبیبی، My Friend, Mon Ami
کاسهٔ تار بیشتر از کنده کهنه چوب توت ساخته میشود که هرچه این چوب کهنه تر باشد به دلیل خشک بودن تارهای آن چوب تار دارای صدای بهتری خواهد بود. دسته و پنجه معمولاً از چوب گردو. شکل کاسهٔ تار مانند دو دل به هم چسبیده و از پشت شبیه به انسان نشستهای است. تار آذربایجانی شکل کمی متفاوتی دارد و سیمهای آن بیشتر است.جنس خرک از شاخ بز کوهی است.در دو طرف دسته از استخوان شتر استفاده میشود.
از لحاظی ساز تار به سه تار نزدیک است. از لحاظ شیوهٔ نوازندگی زخمهٔ عادی در تار به صورت راست (از بالا به پایین) است ولی در سه تار بلعکس است (از پایین به بالا). همچنین از نظر تعداد پردهها نیز با هم شباهت دارند. صدای تار به دلیل وجود پوستی که روی آن است از شفافیت خاصی برخوردار است. به خصوص سازهایی که ساخت قدیم هستند از شیوهٔ صدای دیگری برخوردارند.
نوازندگان بسیار زیادی برای این ساز وجود دارد. استاد بزرگ علینقی وزیری، استاد حسین علیزاده، استاد جلیل شهناز، استاد فرهنگ شریف،استاد فریدون حافظی، استاد محمدرضا لطفی، استاد موسی معروفی، استاد عطا جنگوک، استاد داریوش طلایی، استاد علی اکبر خان شهنازی، استاد داریوش پیرنیاکان، استاد فروغی کرمانی و بسیاری از استادان و هنرمندان بزرگ دیگر کشور که اکنون در خاطرم نیست.از سازندگان به نام این ساز در دوران قاجار میتوان از یحیی اول و یحیی دوم و عباس و جعفر صنعت و بعد از آنها به رمضانعلی شاهرخ نام برد و در دوران ما از استاد ابراهیم قنبری مهر. سازهای ساخت دست این استادان هم از لحاظ صنعت و زیبایی وهم از لحاظ صدادهی ستودنی است
یا هم جنسگرایی homosexuality
اینو خوندین؟
زوج خوشبخت همجنسگرای انگلیسی به خانه بخت رفتند
مدت کوتاهی پس از برسمیت شناخته شدن زندگی مشترک همجنس گرایان در انگلستان،مشهورترین زوج همجنسگرای بریتانیایی طی مراسم ازدواج با شکوهی در روز 21 دسامبر 2005 به خانه بخت رفتند.
سر التون جان، خواننده پر آواز انگلیسی، و دوست پسر کانادایی او، دیوید فرنیش، در مراسم ازدواج ساده اما باشکوهی رسما و قانونا به ازدواج یکدیگر درآمدند. شوهر جدید جان التون،فیلم سازی است انگلیسی الاصل که در کانادا بزرگ شده و در هنگام ازدواج، 43 سال داشت.او 15 سال از همسر هنرمند خود کوچک تر است. این دو زوج خوشبخت، 11 سال پیش در مهمانی شامی در هالیوود با یکدیگر آشنا شدند و از آنزمان تا لحظه ازدواج، عشق افسانه شان به یکدیگر شهره خاص و عام بود.
مراسم عقد این دو زوج همجنسگرا، طی مراسم ساده ای با حضور والدین آنها در سالن شهرداری ویندسر برگزار شد. دو زوج عاشق در کنار یکدیگر و در حالی که هر دو کت و شلواری مشکی پوشیده بودند، در مراسم شرکت نمودند. به گفته یکی از حاضران در مراسم، پس از خوانده شدن خطبه عقد، هر دو داماد در حالیکه اشک بر چشمانشان حلقه زده بود، یکدیگر را بوسیدند.
پس از مراسم عقد زوج عاشق سوار بر ماشین رولز رویس به صرف ناهار رفتند و پس از آن مراسم جشن عروسی با شکوهی با شرکت 600 مهمان به افتخار آنها برگزار شد. در این جشن عروسی یک ملیون و هفتصد و پنجاه هزار دلاری، که در محوطه قصر خصوصی جان التون و در داخل دو چادر بزرگ برپاشد، از مهمانان با گوشت بره و ویسکی صورتی پذیرایی گردید. بیل کلینتون، رییس جمهور سابق آمریکا از جمله دعوت شدگان بود که هرچند نتوانست شخصا در این مراسم حضور یابد، اما برای این دو زوج خوشبخت پیام شادباش ویدیویی فرستاد از مهمانان مراسم عروسی جان و دیوید خواسته شده بود که بجای ارسال هدایا، به انجمن های خیریه مبارزه با بیماری ایدز کمک کنند
آقا اینجا نیومدم که تائیید کنم این همجنسگرا ها بر حق هستند یا نه، بلکه اینجانب بر این عقیده هستم که معیار انسانیت یا عدم اون نیست. احترام هر کس ،در درجه اول به عنوان یک انسان ،بر همه واجبه. آزادی اندیشه لازمه پیشرفت و ترقی است.
التون جان رو که میشناسید حتما. منهم آهنگ هاشو خیلی دوست دارم. حالا دلیلی داره که به خاطر این که گی هست. دیگه آهنگ هاشو گوش ندم؟
بره هر کار که می کنه بکنه، مادامی که آزارش به آدمی نمیرسه و خوشحاله وآهنگ های خوب می سازه من دوسش دارم. شما چی؟