Friday, December 15, 2006

Dinah Shore Sings An Iranian Love Song

Just my dear french teacher, Josette

Tuesday, December 12, 2006

اتل، متل، توتوله!

این نوشته رو از یکی از دوستان، به نام مارال، گرفتم
وزارت ارشاد در پاسخ به اعتراض مولفان و ناشران مبنی بر ممیزی شدید و عدم ارائه مجوز نشر به آثارشان، جوابیهای بدین شرح صادر نمود:
شاعران، نویسندگان، ناشران و خوانندگان عزیز؛ متاسفانه جریان خزندهای که سالهاست قصد ترویج ابتذال و فحشا در فرهنگ و ادبیات کشورمان دارد باعث شده کار ممیزی آثار با دقت بیشتری انجام شود. به عنوان مثال به یکی از اشعار مستهجن سالهای اخیر دقت کنید:
اتل، متل، توتوله / گاو حسن چهجوره؟
نه شیر داره نه پستون شیرشو بردن هندستون
یک زن کردی بستون
اسمشو بزار عمقزی / دور کلاش قرمزی
هاچین و واچین / یه پاتو ورچین
شعر فوق بنابهدلایل زیر، قابلیت دریافت مجوز چاپ ندارد:
۱- عدم رعایت قواعد ادبی: هر انسان بالغی متوجه این مساله میشود که دو کلمه توتوله و چهجوره همقافیه نیستند و به همین دلیل کل شعر زیر سوال میرود.
۲- ترویج فحشا: واژه توتوله با یک کلمه بسیار زشت همقافیه و هموزن است.
۳- وابستگی به اجانب: گاو حسن خواننده را به یاد فیلم گاو اثر داریوش مهرجویی میاندازد و چون مهرجویی از عناصر وابسته و جاسوسان استکبار و صهیونیزم است به نظر میرسد که شاعر این شعر نیز با وی همدست میباشد.
۴- بدآموزی: کلمه پستون مصداق کامل بدآموزی بوده و باعث باز شدن چشم و گوش کودکان و نیز تحریک احساسات و عواطف و باقی چیزهای ملت همیشه در صحنه میشود.
۵- نشر اکاذیب: شاعر میگوید گاو حسن شیر ندارد در حالیکه در بیت بعدی از صادرات شیر این گاو به هندوستان حرف میزند. گاوی که شیر ندارد چگونه شیرش را به هندوستان صادر میکنند؟
۶- بیتوجهی به منافع ملی: هندوستان در پرونده هستهای کشورمان بارها نامردی کرده است. بنابراین شاعر موظف است به جای صادرات شیر به هندوستان، آن را به برادرانمان در ونزوئلا، فلسطین و لبنان تقدیم کند.
۷- اقدام علیه امنیت ملی: ستاندن یک زن کردی و گذاشتن یک اسم ترکی روی آن (عمقزی)، باعث تحریک قومیتها و اخلال در امنیت ملی میشود.
۸- تشویق به بیحجابی: گذاشتن کلاه آن هم با رنگ قرمز بر روی سر در حالیکه چادر تنها نوع حجاب محسوب میشود، مصداق ترویج بدحجابی است.
علیرغم تمامی ایرادات وارده، از آنجاییکه دغدغه اصلی ما آزادی بیان و اندیشه است لذا تصمیم گرفتیم مجوز نشر شعر مذکور را با تغییراتی اندک! صادر کنیم:
اتل، متل، زباله / گاو قلی باحاله!
هم شیر داره هم آستین /شیرشو بردن فلسطین
بگیر یک زن راستین
اسمشو بزار حکیمه / چادرشم ضخیمه
هاچین و واچین / یه پاتو ورچین!
همچنین به اطلاع شاعران و مولفان عزیز میرساند که با دریافت مبلغی مختصر، آثار شما را قابل چاپ مینماییم.با تشکر: وزارت فرهنگ و ارشاد

Monday, December 11, 2006

Iranian Classical music

دیشب، خونه خانم معلم فرانسه ام، ژوزت، مهمون بودم. شوهر این خانم یک آقای اهل هنر و از شانس خوبم دوستدار موسیقی بود. ولی وقتی فهمیدند که منهم موسیقی کار می کنم خیلی بحث بالاگرفت. آقا همچین گیر کردم تو این اصطلاحات که اعصاب خودم بیشتر خورد شد. آقا خدا مادرتو رحمت کنه که اینترنت و ساختی وگرنه تا صبح جلوی اونها و گربه هاشون جون می دادم. اینهم خلاصه مطلب به سان نوشدارو ام

Iranian classical music is modal and monophonic. The most serious interpretations generally consist of a melodic soloist (or sometimes, a duet) and often a percussion accompanist. Orchestral combinations are becoming popular, but I will largely ignore those.

There are twelve basic modes: seven primary modes (dastgah-s) and five secondary modes (avaz-s). Each avaz is derived from a specific dastgah, but it is also able to stand by itself. Performance is based on the idea of a "suite" in a single mode, in which the artist will choose items to make a finished composition. Actual performances generally proceed largely as improvisations, incorporating and culminating in the chosen melodic patterns. Part of the artistry is to make smooth transitions between elements of the suite.

The standard melodic patterns of Iranian classical music are codified in something called the Radif, written down from oral sources at the beginning of this century. The Radif consists of a large number of melodies or sequences (gushe-s) grouped by mode. Some dastgah-s have more gushe-s than others. To form a suite, the artists will select appropriate gushe-s, along with classical poetry, improvised elements or original compositions. Some gushe-s are always present in a classical rendition, whereas others are less common; the order within the suite is also pre-determined, to some extent. Some gushe-s and compositions have specific rhythms, while others do not. When there is a percussion accompanist, he will take part in some sections but not in others. Finally, there are different versions of the Radif that different artists will use, especially for different instruments.

There is a large body of classical poetry, from medieval times to the present day, available to vocalists. This is some of the world's great literature, and the flowing, timeless intensity of an Iranian singer will really bring these fine poems to life. Most of the poems are rhythmically free (that is, sung without a time signature, but following an internal rhythm of phrasing), and are generally performed within the context of a suite of gushe-s taken from the Radif.

Although the classical poetry is largely medieval, and the codification of the Radif is modern, the musical forms are believed to date from the days of Classical Persia. Iranian music has managed to sustain itself in recent decades, despite political suppression, and looks to be undergoing a burst of creativity.

A variety of instruments are used; I'll list them in no particular order. The santur is a hammered dulcimer, similar to the santur used in Indian classical music (pioneered by Shivkumar Sharma), though of a brighter tone. The tar and setar are fretted plucked-string instruments, with sharp overtone series (the tar is the larger of the two). The ney is the reed flute common throughout the Near-east, although the Iranian technique is probably the most versatile, using both the low breathy register and the sharp higher register (held between the teeth). The kamancheh is a narrow, upright bowed-string instrument. The violin and oud (ancestor of the lute) are also used.

Iranian classical instruments are generally brighther and crisper in tone than many of those used by neighboring cultures. However, the voices are very deep and rich, although highly animated. The main percussion instruments are the zarb (also called tombak) and daf (in that order), and both tend to add a surprisingly subtle sonority to a performance. There are also solo percussion recordings, but I do not explore those.

Sunday, December 10, 2006

CIA test



حدود چند ماه قبل سیا شروع به گزينش فرد مناسبي براي انجام كارهاي تروريستي كرد. اين كار بسيار محرمانه و در عين حال مشكل بود؛ به طوريكه تستهاي بيشماري از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتي قبل از آنكه تصميم به شركت كردن در دوره ها بگيرند، چك شد.
پس از برسي موقعيت خانوادگي و آموزش ها و تستهاي لازم، دو مرد و يك زن ازميان تمام شركت كنندگان مناسب اين كار تشخيص داده شدند. در روز تست نهايي تنها يك نفر از ميان آنها براي اين پست انتخاب مي گرديد. در روز مقرر، مامور سیا يكي از شركت كنندگان را به دري بزرگ نزديك كرد و در حاليكه اسلحه اي را به او مي داد گفت :
"- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرايطي اطاعت مي كني، وارد اين اتاق شو و همسرت را كه بر روي صندلي نشسته است بكش!"
مرد نگاهي وحشت زده به او كرد و گفت :
" – حتما شوخي مي كنيد، من هرگز نمي توانم به همسرم شليك كنم."
مامور سیا نگاهي كرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبي براي اين كار نيستيد."
بنا براين آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حاليكه اسحه اي را به او مي دادند گفتند:
"- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني. همسرت درون اتاق نشسته است اين اسلحه را بگير و او بكش "
مرد دوم كمي بهت زده به آنها نگاه كرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. براي مدتي همه جا سكوت برقرار شد و پس از 5 دقيقه او با چشماني اشك آلود از اتاق خارج شد و گفت:
" – من سعي كردم به او شليك كنم، اما نتوانستم ماشه را بكشم و به همسرم شليك كنم. حدس مي زنم كه من فرد مناسبي براي اين كار نباشم،"
كارمند سیا پاسخ داد:
"- نه! همسرت را بردار و به خانه برو."
حالا نها خانم شركت كننده باقي مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:
" – ما بايد مطمئن باشيم كه تو تمام دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني. اين تست نهايي است. داخل اتاق همسرت بر روي صندلي نشسته است . اين اسلحه را بگير و او را بكش."
او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد. حتي قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صداي شليك 12 گلوله را يكي پس از ديگري شنيدند. بعد از آن سر و صداي وحشتناكي در اتاق راه افتاد، آنها صداي جيغ، كوبيده شدن به در و ديوار و ... را شنيدند. اين سرو صداها براي چند دقيقه اي ادامه داشت. سپس همه جا ساكت شد و در اتاق خيلي آهسته باز شد و خانم مورد نظر را كه كنار در ايستاده بود ديدند. او در حاليكه عرق را از پشاني اش پاك مي كرد گفت:
"- شما بايد مي گفتيد كه گلوله ها مشقی است است. من مجبور شدم مرتيكه را آنقدر با صندلي بزنم تا بميرد