Wednesday, December 10, 2008

scientists play hide and seek in heaven!!!!

www.dude-club.com


Once all the scientists die and go to heaven. They decide to play Hide-n-seek.

روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند.آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند.

Unfortunately Einstein is the one who has the den. He Is supposed to count up to 100 and then start searching.

متاسفانه انشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت. او باید تا ۱۰۰ میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.

Everyone starts hiding except Newton

همه پنهان شدند الا نیوتون

Newton just draws a square of 1 meter and stands in it Right in front of Einstein!

نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد. دقیقا در مقابل انشتین!

Einstein's counting 97, 98, 99 and 100

انشتین شمرد 97، 98، 99 و 100

He opens his eyes and finds Newton standing in front. Einstein says Newton's out, Newton's out.

او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده. انشتین فریاد زد نیوتون بیرون ( سک سک) نیوتون بیرون (سک سک.(

Newton denies and says I am not out.

نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.

He claims that he is not Newton!

او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم!

All the scientists come out to see how he proves that he is not Newton

تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست

Newton says I am standing in a square of area 1 m squared. That makes me Newton per meter squared

نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام که منو نیتون بر متر مربع میکنه

Since one Newton per Meter squared is one Pascal, I'm Pascal, Therefore Pascal is out!!

از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر یک پاسکال می باشد، بنابراین من پاسکالم، پس پاسکال باید بیرون بره!! (پاسکال سک سک.(.

شعری در وصف زن ذليلان

الهــــی! به مــــــردان در خانه ات!

به آن زن ذلیلان فـــــرزانــــــه ات!

به آنانکه با امـــــر "روحی فداک"!
نشینند وسبـــــــــــــزی نمایند پاک!

به آنانکه از بیـــــــخ وبن زی ذیند!
شب وروز با امــــــر زن می زیند!

به آنانکه مرعــــــــــوب مادر زنند!
ز اخلاق نیکـــــــــوش دم می زنند!

به آن شیــــــــــــر مردان با پیشبند!
که در ظـــرف شستن به تاب وتبند!

به آنانکه در بچّــــــــــه داری تکند!
یلان عوض کــــــــــــردن پوشکند!

به آنانکه بی امــــــــــــر واذن عیال
نیاید در از جیبشان یک ریــــــــال!

به آنانکه با ذوق وشــــــــــوق تمـام
به مادر زن خود بگویند: مـــام (!)

به آنانکه دارند بــــا افتخـــــــــــــار
نشان ایزو...نه!"زی ذی نه هزار"!

به آنانکه دامـــــــن رفــو می کنند!
ز بعد رفــــــــویش اُتـــو می کنند!

به آنانکه درگیــــر ســــوزن نخند!
گرفتـــــــــــار پخت و پز مطبخند!

به آن قرمــــــــه سبزی پزان قدر!
به آن مادران به ظاهــــــــــر پدر(!)

الهـــــــــی! به آه دل زن ذلیــــــل!
به آن اشک چشمان "ممّد سبیل"(!)

به تنهای مردان که از لنگـــه کفش
چو جیــــــــغ عیالاتشان شد بنفش!

که مارا بر این عهـــد کن استوار!
از این زن ذلیلی مکن برکنـــــــار!

به زی ذی جماعت نما لطف خاص!
نفرما از این یوغ مــــــارا خلاص!