Friday, March 30, 2007

Thursday, March 29, 2007

درباره ی چاووش

حركت هاي انقلابي هنرمندان جوان موسیقی ایرانی تقريبا از سال هاي آغازين دهه 50 شکل گرفت؛ از دل نهادي به نام مرکز حفظ و اشاعه موسيقي ایرانی و در ذهن و مضراب و حنجره شاگردان نورعلي خان برومند و عبدالله دوامي

محمدرضا لطفی و حسین علیزاده

.

حسين عليزاده در روزهاي تاريک سال 56 قطعه «حصار» را در يادبود زندانيان سياسي رژيم شاه در چهارگاه ساخت. تصنيف زيباي «برادر بي قراره» با مطلع «شب است و چهره ميهن سياهه / نشستن در سياهي ها گناهه» هم از موسيقي هاي انقلابي است كه توسط محمدرضا لطفي در توصيف سياهي آن روزها ساخته شد. پرويز مشکاتيان هم «رزم مشترک» را با مطلع «همراه شو عزيز تنها ممان به درد / کاين درد مشترک / هرگز جدا جدا درمان نمي شود» ساخت.
محمدرضا شجريان نيز که از شاگردان مکتب برومند بود، با گروه هاي انقلابي آن روز هم نوا شد .

خيلي از موسيقي دانان زبده آن روزگار گردهم آمدند و قطعات و ترانه هايي را تصنيف کردند تا دوشادوش مردم به پا خاسته باشند. همين روزها بود که هنرمندان موسیقی ایرانی، تصميم گرفتند کانوني به نام «چاووش» تشكيل دهند.

کانون چاووش را بزرگان امروز موسیقی ایرانی و ادبيات ما و جوانان مصمم آن روزگار بنا كردند و طي اين رخداد بزرگ هنري، ده ها اثر باشکوه در قالب ۱۲* حلقه نوار به علاقمندان موسيقي عرضه شد که در هريک از اين قطعات نقطه عطف بزرگي در موسيقي امروز ما به شمار مي آيد. خوانندگاني چون شهرام ناظري، صديق تعريف، بيژن کامکار با حضور هنرمندانه در چاووش بيشتر شناخته شدند و با خلق آثاري زيبا و دلنشين گام هاي نخست هنري خود را برداشتند.

آلبوم اول اين گروه با نام «به ياد عارف» در تابستان 1357 منتشر شد. اين آلبوم تركيبي از موسيقي محمدرضا لطفي، صداي محمدرضا شجريان و اشعار هوشنگ ابتهاج بود كه محتواي موسيقايي‌اش درباره عارف قزويني موسيقي دان و تصنيف ساز مشهور دوره قاجار است. «چاووش 2» بي‌درنگ پس از پيروزي انقلاب اسلامي و «چاووش 3» ابتداي جنگ وارد بازار شد. چاووش 2 و 3 سرودهايي است انقلابي كه احساسات اجتماعي ناشي از انقلاب و روحيه سياسي مردم در آن دوره را به خوبي بازتاب مي‌دهد. اما چاووش شماره يك به طور غيرمستقيم و البته بسيار ريشه‌اي‌تر، متناسب با افكار انقلابي مردم است
انديشه غرب‌گرايي به ويژه در سال‌هاي 50 تا 57 در ايران به اوج خود رسيد. مردم رفته‌رفته كوشيدند آنچه را كه خود دارند از بيگانه طلب نكنند. گرايش به همين روحيه غرب ستيزي موجب شد مردم به اصول‌هاي بنيادين بازگشت كنند. يكي از تبعات اين رويكرد، توجه به سنت‌هاي ايراني بود. در حوزه موسيقي كم كم توجه به موسیقی- هاي ايراني و بومي بيشتر از گذشته شد و خاستگاهي در جامعه پيدا كرد. اين حركت به جايي رسيد كه خوانندگان موسيقي پاپ در سال 57 جايي براي ماندن نديدند و پيش از پيروزي انقلاب اسلامي 22 بهمن، ترجيح دادند كشور را ترك كنند.
پس از آن موسيقي سنتي ايران كه از سال ها قبل پيشروي مي‌كرد، يكه‌تاز شد و چون مردم كاملا مهياي بازگشت به ريشه هاي فرهنگي بودند، همه توجه‌ها را به خود جلب كرد. چاووش شماره يك، محصول چنين پديده‌اي است. مردم از آن استقبال كردند و زمينه‌اي فراهم شد تا آلبوم ‌هاي بعدي چاووش، يكي پس از ديگري به بازار آمد. چاووش 2 و 3 حاوي سرودهايي متاثر از فضاي خاص سال‌هاي 1357 تا1363 است و بخشي از تاريخ موسيقي سنتي ايران يا به عبارتي موسيقي رديفي و دستگاهي را روايت مي كند. هسته اصلي گروه چاووش پيش از انقلاب شكل گرفت. در واقع هنرمندان موسيقي رديفي و دستگاهي ايران آن زمان با همراهي هوشنگ ابتهاج و محمدرضا لطفي، دسته‌جمعي از راديو و تلويزيون ايران استعفا دادند و كانون موسيقي چاووش را تاسيس كردند.حسین علیزاده
حسين عليزاده يكي از اعضاي اين گروه، آن روزها و فعاليت‌هاي‌شان را در گفت وگويي كه سال ها پيش در روزنامه همشهري منتشر شده ، مرور كرده است: «از سال 1343 موسيقي را شروع كردم و الان 30 سال است كه در اين زمينه فعاليت مي‌كنم. شايد فراز و نشيب‌هايي كه قبل از انقلاب به وجود آمد، آدم‌هايي مثل مرا آزرده كند اما خسته نمي‌كند. چون هدف هنر است ... در آن سال‌ها ما با تحولات اجتماعي و سياسي ايران روبه‌رو شديم. من آن زمان دانشجو بودم و سعي مي‌كردم اين تحولات را بشناسم و يك قدم جلوتر از نسل گذشته باشم. موقعي با موسيقي ايران عجين شدم كه در جامعه به دو شكل با آن برخورد مي‌شد يك نوع موسيقي كه فقط به محافل خصوصي محدود بود و هيچ ربطي به مسايل اجتماعي نداشت و نوع ديگر موسيقي آكادميك بود كه سر كلاس آن را آموزش مي‌دادند و بيرون از كلاس‌ها اين موسيقي جريان نداشت. اوايل دهه پنجاه اين مشكل به اوج خود رسيد تا جايي كه موسيقي اي كه معرف فرهنگ ما باشد به طور رسمي وجود نداشت. به همين خاطر مركز حفظ و اشاعه موسيقي به وجود آمد كه هم حافظ موسیقی ایرانی گذشته باشد و هم جوانان بتوانند زير نظر استادان بزرگ تعليم ببينند و خود تبديل به استادان آينده شوند.»
عليزاده پس از گذشت 27 سال از انقلاب اسلامي ، درباره فعاليت هاي آن دوره به ميراث خبر مي گويد: «آن زمان جواناني مثل من، لطفي، شجريان و بقيه موسيقي داناني كه حالا صاحب‌نام هستند در مركز حفظ و اشاعه زير نظر استاد برومند كار مي‌كرديم. آنچه به صورت افسانه از موسيقي قديم در ذهن ما بود، كم‌كم عينيت پيدا كرد. اين مركز چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن هم نقش تحول آكادميك موسیقی ایرانی را به عهده گرفت و هم تحول سياسي و اجتماعي را. كساني كه از اين مركز بيرون آمدند، بعدها در جامعه شيوه و سبك خود را دنبال كردند، چون قالب‌ريزي نشده بودند. ما در عصري موسيقي را شروع كرديم كه با تحولات و اتفاقات اجتماعي فراواني همراه بود و در نتيجه به تفكر متفاوت حتي در موسیقی ایرانی رسيديم. اين دوران سپري مي‌شد و در آن سال‌ها از فكر اينكه بايد براي موسيقي ايران چه كرد، خواب راحتي نداشتم.»
عليزاده در ادامه صحبتش به نقش هم نسلانش در همراهي موسیقی ایرانی با تحولات اجتماعي اشاره مي كند: «نسل ما باعث شد موسيقي جايگاه ديگري در جامعه پيدا كند. همچنان كه جامعه هم تغيير مي‌كرد، موسيقي داناني كارشان از نظر هنري داراي ارزش بود كه همراه مردم بودند. نه اينكه اجتماع را راضي كنند، بلكه آن را ارتقا دهند. در آن سال ها و با بروز چنين تحولات اجتماعي، فكر مي‌كردم چطور مي‌توانم ارتباط اجتماعي را با موسيقي حفظ كنم. به خاطر مي‌آورم سال‌ 55 كه تحولات سياسي و مخالفت با رژيم شدت مي‌گرفت، سرباز بودم و مي‌خواستم از راه هنر با مردم سهيم باشم. در همان موقع قطعه «حصار» را نوشتم و به زندانيان سياسي تقديم كردم.»
همراهي موسيقي ایرانی با تحولات و حركت هاي اجتماعي غايت خواسته عليزاده و هم نسلانش در آن سال هايي است كه همگان در هر قشر و شغلي در پي همراهي با اين تحولات هستند . او در گفت وگويش با روزنامه همشهري اين خواسته را يادآورمي شود: «آن دوران تحولات اجتماعي و حركت‌هاي دانشجويي انگيزه بيشتري در هنرمندان ايجاد مي‌كرد. شب‌هاي شعر آن سال‌ها را هيچ كس فراموش نمي‌كند. در آن شب‌ها شاعران عليه رژيم شاه اشعارشان را مي‌خواندند و من فكر مي‌كردم چرا موسيقي مثل شعر نمي‌تواند باشد، بايد چه كرد؟ ما در كشوري زندگي كرده‌ايم كه قبل از انقلاب آزادي معني نداشته، حتي ما براي ذهن خود آزادي قائل نبوده‌ايم و وقتي مي‌خواهيم كاري كنيم خود را با سنت‌هايي درگير مي‌كنيم كه فقط حرفش هست و عينيت ندارد. اتفاقا من در چنين شرايطي از طرف استادان بزرگم تشويق شدم. بزرگ‌ترين معلمم در درجه اول كارم بوده است و هيچ وقت از اين ترس و نگراني نداشتم كه ديگران درباره كار من چه خواهند گفت. در اولين حركت‌ها بايد مطالعه كنيد، با مردم مشورت كنيد و ببينيد سنت و گذشتگان چه مي‌گويند. انقلاب چيزي است كه مي‌جوشد و با نيازهاي زمان پيش مي‌رود اما انقلاب در موسیقی ایرانی از اين هم پيچيده‌تر است. قبل از انقلاب اين سئوال مطرح بود كه اگر موسیقی ایرانی بخواهد با تحول جامعه همگام باشد، آيا بايد شعاري شود يا جنبه‌هاي هنري هم مطرح است؟ البته كه صد در صد جنبه‌هاي هنري مطرح بود و آثاري كه از آن دوران مانده، اين را تاييد مي‌كند.»
" ژاله خون شد" يكي از ساخته هاي عليزاده است كه در آن سال ها توصيفش دهان به دهان مي چرخيد و همه جا شنيده مي شد. اين سرود از موفق ترين سرودهاي انقلابي است . عليزاده در گفت وگو با ميراث خبر چگونگي تنظيم و ساخت اين سود را توضيح مي دهد:«سال 56 و 57، رشته موسيقي در دانشكده هنرهاي زيبا فعال‌ترين رشته همگام با مردم بود. ما سرودها و قطعاتي را به صورت مخفيانه ضبط و رايگان در دانشگاه توزيع مي‌كرديم و از اين طريق دانشكده هنرهاي زيبا همراه مردم بود. يادم مي‌آيد سياوش كسرايي در روزهاي بحبوحه انقلاب، بعد از واقعه 17 شهريور، به من زنگ زد و گفت قرار است آقاي طالقاني در دانشگاه به مناسبت روز همبستگي صحبت كند و شايد به اين تجمع حمله شود، ما يك سرود مي‌خواهيم. ما يك شبه سرود به نام «ژاله خون شد» را ساختيم كه الان هر كس گوش كند ياد آن روزها مي‌افتد. من حتما روزي تاريخچه و خاطرات آن روزها را مي‌نويسم. آن دوران، دوراني بود كه همه بايد خطر مي‌كردند و ما گروه خود را منسجم نگه داشته بوديم. چرا كه موسيقي بايد با مردم همراه مي‌شد و حتي جلوتر از آن حركت مي‌كرد، البته روشنفكرهاي آن زمان دشمن قسم خورده موسيقي ايراني بودند و عمدتا با موسيقي كلاسيك غربي رابطه داشتند و جو روشنفكري قبل از انقلاب سواي جنبه ادبي‌اش، گرايش ضد موسیقی ایرانی داشت و فقدان شناخت و ارتباط روشنفكران و فعاليت درست آنان در اين زمينه باعث شده بود كه اين قشر از موسيقي ایرانی جدا شود.
آن زمان هنرمند بايد رشادت مي‌داشت و در آن دوران بود كه موسیقی ایرانی متحول شد. وقتي دانشگاه‌ها بسته شد، دانشجويان در همين مركز چاووش و از گروه چاووش درس مي‌گرفتند كه بسياري از آنها اعضاي گروه «شيدا» و «عارف» بودند.»
همان طور كه عليزاده اشاره مي كند، در بحبوحه انقلاب و جنگ هاي خياباني ، موسيقي‌دانان ايران به زيرزمين‌ها رفتند تا حماسه ها را بسرايند.اين سرودها به دليل مخفيانه بودن، با دستگاه‌هاي ضبط صوت خانگي در منزل خود موسيقيدانان ضبط مي‌شد و دست به دست ميان مردم مي گشت. همين سرودها تا چند سال بعد از انقلاب اسلامي از صدا و سيما پخش مي‌شد و تعدادي از آنها در چند آلبوم از مجموعه آلبوم ‌هاي چاووش به دوستداران موسیقی ايراني تقديم شد.
اين نكته را بايد يادآور شد كه در موسيقي دستگاهي ايران، سابقه ساخت سرود وجود دارد. از جملهشهرام ناظری - با تشکر از وبلاگ دل اواز سرود«اي ايران» ساخته روح‌الله خالقي كه تم اصلي آن را از يك نوحه گرفته بود، يا سرود «اي وطن» ساخته علينقلي‌ وزيري كه در آن ابوالحسن صبا قطعه مشهور مليجه را با ويلن نواخته است.
اما اين گونه سرودها با اركسترهاي مركب از ساز-هاي غربي و ايراني نواخته شده است. در صورتي كه سرودهاي انقلاب اسلامي، از نظر ساختار «اركستري» در شمار آثار سنتي محسوب مي‌شود و سازهاي تشكيل دهنده اركستر، تماما سازهاي موسيقي سنتي و رديفي و دستگاهي ايران است.
البته براي اين كه اركستر بتواند در زنده كردن حالات رزمي و دلاورانه سرود كه قطعا بايد ابعاد نظامي هم داشته باشد، شرايط كاملي را احراز كند، در نواختن اين سرودها، برخي سازهاي ديگر نيز به اركستر افزوده شد كه از آن جمله مي‌توان سازهاي دف، ضرب زورخانه‌اي و ساي درام را نام برد.
اين سرودها در زمان خود بسيار بديع و نوظهور به نظر مي‌آمدند. زيرا در كنار نرمش و لطافت شناخته شده موسيقي رديفي و دستگاهي ناگهان بخش تهورآميز و بسيار متحركي ازموسیقی ایرانی را به نمايش گذاشتند كه با توجه به خلق و خوي كاملا سياسي آن دوره همه را واله، محو و مرعوب كرده بود. به ويژه كه اين آثار در همان زمان به صورت كنسرت هم عرضه شد و گروه شيدا اين سرودها را در قالب كنسرت به شهداي انقلاب تقديم كرد.
از اين گروه سه سرود ساخته محمدرضا لطفي (اي ايران، تيغ بايد خون فشاند و آزادي) و سه سرود ساخته حسين عليزاده (ژاله خون شد، اتحاد و شهيد) و دو قطعه بي‌كلام ساخته عليزاده است.
بدعت اين آثار محصول استعداد و نبوغ موسيقايي عليزاده و لطفي است. لطفي سال‌هاست ايران را ترك كرده است و تنها براي سفر بازمي‌گردد اما عليزاده امروز هم پس از گذشت 20 سال همچنان لبريز از ترفندهاي بديع و نبوغ است.
حصار، قطعه‌اي است كه بر اساس گوشه‌اي به همين نام از رديف دستگاه چهارگاه ساخته شده و چند قسمت دارد. قسمت كوتاه آوازي آن كه از سوي گروه كر و يك‌خوان خوانده مي‌شود بر غزل زيبايي از هوشنگ ابتهاج (سايه) استوار است با مطلع:
اي عاشقان، اي عاشقان، پيمانه‌ها پرخون كنيد / از خون دل، چون لاله‌ها، رخساره‌ها گلگون كنيد
زيبايي اين غزل سبب شد باز هم در موسيقي رديفي و دستگاهي مورد استفاده قرار گيرد. از جمله لطفي يك تصنيف پنج‌ ضربي در دستگاه شور روي آن ساخته و محمدرضا شجريان آوازي براساس آن در كاست شب، سكوت، كوير اجرا كرده است
Source : Harmoni.

Wednesday, March 28, 2007

کارنامه رضا پهلوی

آقا به نمره انظباط با اسم مدرسه توجه کنید

Monday, March 26, 2007

درباره نوروز به بهانه نوروز

نوروز، از جشن‌های باستانی ایرانیان است که امروزه در محدوده جغرافیایی ایران زمین یعنی در در زمانهای کهن، جشن نوروز در نخستین روز فروردین (۲۱ مارس) آغاز می‏شد، ولی مشخص نیست که چند روز طول می‏کشیده‏است. در بعضی از دربارهای سلطنتی جشن‏ها یک ماه ادامه داشت. مطابق برخی از اسناد، جشن عمومی نوروز تا پنجمین روز فروردین برپا می‏شد، و جشن خاص نوروز تا آخر ماه ادامه داشت. شاید بتوان گفت، در طی پنج روز اول فروردین جشن نوروز جنبه ملی و عمومی بود، در حالیکه طی باقیمانده ماه، هنگامی‏که پادشاهان مردم عادی را به دربار شاهنشاهی می‏پذیرفتند جنبه خصوصی و سلطنتی داشت.
جشن نوروز از آیین‌های باستانی و ملی ایرانیان می‌‌باشد. جزئیات چگونگی این جشن تا پیش از دوره هخامنشیان بر ما پوشیده است. در اوستا نیز هیچ اشاره‌ای به این جشن نشده است. همچنین از دید مذهب و باورهای دینی ایرانیان باستان در ارتباط با این جشن اطلاعاتی در دست نیست. اگرچه مطالبی کلی در تعداد اندکی از کتابهای نوشته شده در روزگار ساسانیان درباره جشن نوروز وجود دارد.
با استناد بر نوشته‌های بابلیها، شاهان هخامنشی در طول جشن نوروز در ایوان کاخ خود نشسته و نمایندگانی را از استان‌های گوناکون که پیشکش‌هایی نفیس همراه خود برای شاهان آورده بودند می‌‌پذیرفتند. گفته شده که داریوش کبیر، یکی از شاهان هخامنشی (۴۲۱ - ۴۸۶)، در آغاز هر سال از پرستشگاه بأل مردوک، که از خدایان بزرگ بابلیان بود دیدن می‌‌کرد.
همچنین پارتیان و ساسانیان همه ساله نوروز را را با برپایی مراسم و تشریفات خاصی جشن می‌‌گرفتند. صبح نوروز شاه جامه ویژه خود را پوشیده و به تنهایی وارد کاخ می‌‌شد. سپس کسی که به خوش قدمی شناخته شده بود وارد می‌‌شد. و سپس والامقام‌ترین موبد در حالی که همراه خود فنجان، حلقه و سکه‌هایی همه از جنس زر، شمشیر، تیر و کمان، قلم، مرکب و گل داشت در حین زمزمه دعا وارد کاخ می‌‌شد. پس از موبد بزرگ ماموران حکومت در صفی منظم وارد کاخ شده و هدایای خود را تقدیم شاه می‌‌کردند. شاه پیشکش‌های نفیس را به خزانه فرستاده و باقی هدایا را میان حاضران پخش می‌‌کرد. ۲۵ روز مانده به نوروز، دوازده ستون با آجرهای گلی در محوطه کاخ برپا شده، و دوازده نوع دانه گیاه مختلف بر بالای هریک از آنها کاشته می‌‌شد. در روز ششم نوروز، گیاهان تازه روییده شده بر بالای ستونها را برداشته و آنها را کف کاخ می‌‌پاشیدند و تا روز ۱۶ فروردین که به آن روز مهر می‌‌گفتند، آنها را برنمی داشتند.
جشن‌هایی که از آن روزگار به یادگار مانده، هیچ یک به طول و تفصیل نوروز نیست. نوروز جشنی است که یک جشن کوچک‌تر (چهارشنبه سوری) به پیشواز آن می‌آید و جشنی دیگر (سیزده به در) به بدرقه آن. و نماد آن انداختن سفره هفت سین است.
نوروز در گذشته دارای آداب چندی بوده است که امروز تنها برخی از آنها برجای مانده و پاره‌ای در دگرگشت‌های زمانه از بین رفته‌اند. از رسم‌های بجا مانده یکی راه افتادن حاجی فیروز است.
خانه‌تکانیخانه‌تکانی از دیگر آئین‌های نوروز است. ده پانزده روز مانده به نوروز (سال نو)خانه تکانی شروع می‌شود. در این آئین، همه وسایل خانه گردگیری و شستشو می‌شود و پاک و پاکیزه می‌گردد.
چنان زوایای خانه را می‌‌روبند که اگر تا یک سال دیگر هم آن زوایا از چشم خانم خانه پنهان بماند یا فرصت پاکیزه سازی آنها به دست نیاید، قابل تحمل باشد.
وسواس برای این پاکیزه سازی تا به حدی است که در و دیوار خانه اگر نه هر سال، هر چند سال یکبار نقاشی می‌شود.
پس از خانه تکانی، نوبت سبزه کاشتن می‌شود. مادران حدود یک هفته مانده به نوروز، مقداری گندم و عدس و ماش و شاهی در ظرف‌هایی زیبا می‌‌ریزند و خیس می‌دهند تا آهسته آهسته بروید و برای سفره نوروزی آماده گردد.
کارت شادباشکاری که پس از شکل گیری روش‌های جدید ارتباطی مانند نامه‌نگاری، یا شکل جدیدتر آن نامه‌های الکترونیکی رواج یافته، ارسال کارت شادباش است؛ یک هفته پیش از آغاز سال نو، زمان ارسال کارت‌های شادباش فرا می‌رسد، فرستادن کارت شادباش برای همه دوستان و آشنایان، و اقوامی که در دیگر کشورها یا شهرها زندگی می‌کنند، البته کاری پسندیده است، امروزه و بعد از رواج تلفن بیشتر به یک تلفن برای گفتن تبریک سال نو پس از تحویل سال بسنده می‌کنند.
دید و بازدیددید و بازدید رفتن تا پایان روز ۱۲ فروردین ادامه دارد. اما معمولاً در همان صبح نوروز به دیدن اقوام نزدیک، مانند پدر و مادر، پدر بزرگ و مادر بزرگ، پدر و مادر زن یا شوهر، عمه، عمو، خاله، دائی و... می‌‌روند.
روزهای بعد نوبت اقوام دورتر فرا می‌‌رسد و سر فرصت به دیگر اقوام و دوستان سر می‌‌زنند و دیدارها تازه می‌کنند. حتی اگر کسانی در طول سال به علت کدورت‌هایی که پیش آمده از احوال پرسی یکدیگر سر باز زده باشند، این روزها را فرصت مغتنمی برای رفع کدورت می‌‌شمارند و راه آشتی و دوستی در پیش می‌‌گیرند.
مسافرت نوروزیاز آنجا که مدارس در ایام نوروز تا ۱۴ فروردین تعطیل است، فرصت خوبی برای سفر کردن به دست می‌آید. پس گروه کثیری از مردم به شهرهای دیگر و نقاط خوش آب و هوا ی کشور که در ایام نوروز از آب و هوای معتدل برخوردار است، سفر می‌کنند. اما این سفرها نیز خالی از دید و بازدید نیست. مردم به دیدار یکدیگر می‌‌روند و دیگران را به شام و ناهار دعوت می‌کنند. سفرهای زیارتی نیز که از دیرباز مرسوم بوده، همچنان رونق دارد. به این معنی که عده زیادی شب عید به قم یا مشهد می‌‌روند و پس از یکی دو روز به خانه و کاشانه خود باز می‌‌گردند.
دیگر آیین هاآداب و سنن مربوط به نوروز در گذشته بیش از امروز بوده است.
تا چند دهه پیش در برخی نواحی ایران، نوروزی خوانی مرسوم بوده است. در گیلان و مازندران و آذربایجان، از حدود یک ماه پیش از فرارسیدن نوروز، کسانی در روستاها راه می‌افتادند و اشعاری در باره نوروز می‌خواندند. اشعاری که بنا بر تعلقات مذهبی شیعیان با مضامین مذهبی آمیخته بود و ترجیع بند آن چنین بود:
باد بهاران آمده، گل در گلستان آمده / مژده دهید بر دوستان، ...
این پیک‌های نوروزی در مقابل نوروزی خوانی از مردم پول یا کالا می‌‌گرفتند و سورسات نوروزی خود را جور می‌‌کردند.
تا چهل پنجاه سال پیش به راه انداختن «میر نوروزی» نیز یکی از آئین‌های رایج بوده است. داستان میر نوروزی این است که در پنج روز آخر سال اداره و فرمانروایی شهر را به فردی از پائین‌ترین قشرهای اجتماعی می‌سپردند و او نیز چند تن از مردم عوام را به عنوان خدم و حشم و عامل خود انتخاب می‌‌کرد و فرمان‌های شداد و غلاظ علیه ثروتمندان و قدرتمندان می‌داد.
آنها نیز در این پنج روز حکم او را کم و بیش مطاع می‌‌دانستند و تنها در موارد پولی به چانه زدن می‌‌پرداختند. پس از آن پنج روز نیز میر نوروزی مطابق سنت از مجازات معاف بود و هیچ کس از او بازخواست نمی‌کرد که چرا در آن مدت پنج روز چنین و چنان کرده است.
حافظ در این بیت به عمر کوتاه آدمی، عمر کوتاه گل و عمر کوتاه سلطنت میر نوروزی اشاره دارد:
سخن در پرده می‌‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی