Thursday, January 11, 2007

یک نامه جالب از موسیو فرهاد به مادموازل شیرین

این نامه از طرف یک فرهاد قرن بیستمی برای شیرین خانم فکس شد، که اشتباهی روی دستگاه ما دریافت شد
شيرين جون،
شيرين جون، يه روزی سه تا کتاب شعر برای تو می گم، اگه ارشاد مجوز کتابم رو بده.
شيرين جون، يه روز می آم خواستگاريت، وقتی وام ازدواجم رو که يک ساله به انتظارشم بهم بدن.
شيرين جون، شب عروسی مون که شد، صدتا ماشين برامون بوق می زنن، اگه توی اتوبان گير نکنيم.
شيرين جون، يه روزی می ريم با هم خونه بخت، اگه قيمت اجاره خونه رو صد و پنجاه و سه درصد، همه پائين بيارن.
شيرين جون، يه روز می ريم شهرآرا، برای ديدن آبجی خانومت، وقتی طرح مونوريل تا چهل سال ديگه تموم بشه. شيرين جون، يه روزی برات ترانه های غمگين می خونم، تا دلت باز بشه، اگه مجوز نوارم رو بدهند، يا که موسيقی پاپ رو امسال، توی جشنواره موسيقی بذارن بمونه. شيرين جون، برای ماه عسل می ريم شمال، توی جاده های سبز سرنوشت، اگه توی راه تصادف نکنيم.
شيرين جون، يه روزی می برمت با توپولف تا مشهد، اگه خوش شانس باشيم و طياره، وسط کوه نخوره. شيرين جون، يه روزی هم می رسه که منم يه کار خوب پيدا کنم، اگه نامه هام به تهران برسه و کاراکاس نره. شيرين جون، يه روزهايی می رسه که وقتی خونه مون می آم يه بغل شيرينی بيارم، اگه کاريکاتوريست ها نباشن، اگه رابطه با انگليس و دانمارک و سوئد يه کمی عادی بشه.
شيرين جون، وقتی همسرم شدی، يه پژوی ۴۰۵ می خريم، اگه منفجر نشه می ريم شمال، تا چهل سال ديگه ان شا ءالله، پژوی ۴۰۵ ديگه استاندارده.
شيرين جون، وقتی شب ها می رسم زنگ می زنم، تو می آيی در رو برام باز می کنی، اگه البته هنوز برق باشه. شيرين جون، شب ها که می آم خونه تو برام غذاهای خوب می پزی، اگه تا اون موقع گاز شهر قطع نشه. شيرين جون، بعد از شام، می برم تو رو تا دربند که هواخوری کنيم، اگه تا اون موقع، شهر هواش خوب بشه و من و تو، توی دربند فقط يه کمی سکته کنيم و يه خورده بميريم. شيرين جون، تا هفت هشت سال ديگه، هفت تا بچه می آريم، سه تا دختر با چهار تا پسر کاکل زری، دو تا بچه کافی نيست. تا هفت هشت سال ديگه ما دويست ميليونيم.
شيرين جون، وقتی بچه های ما بزرگتر که بشن، می فرستيم اونها رو به مدرسه،اگه بچه های ما يخ نزنن از سرما، همه دکترای فيزيک می گيرن.
شيرين جون، من می دونم بچه های ما می شن ابن سينا، اگه تا اون روزها ابن سينا هنوز هم، مال ايران باشه و به جاش همه ابن عربی بهش نگن.
شيرين جون، يه روزهايی می رسه که همه دور يه سفره بشينيم، توی سفره مون يه پيت نفت باشه، همه آتيش بگيريم.
اين نامه توسط فرهاد برای شيرين نوشته شد، هيچکس آن را نخواند.
امضا فرهاد

No comments: